کتاب کافکا در کرانه

اثر هاروکی موراکامی از انتشارات نیلوفر - مترجم: مهدی غبرایی-دهه 2000

کازوئو ایشیگورو معتقد است موراکامی در ادبیات ژاپن یکه و ممتاز است و آثار او رنگ سورئالیستی توام با مضحکه‌ای عبث را دارد که مالیخولیا را در زندگی روزمره طبقه‌ متوسط می‌کاود. او می‌افزاید: "با این حال وسوسه‌ای درونمایه‌ای نیز هست که به گذشته دور برمی‌گردد، و آن هم فانی بودن زندگی است. و او این موضوع را در حالی می‌پروراند که شخصیت‌هایش هنوز نسبتا جوانند. برخی به میانسالی رسیده‌اند، اما درمی‌یابند که نیروی جوانی از دست رفته است، بی آن‌که ایشان خبردار شوند." بی‌تردید جانمایه بزرگ داستان‌های موراکامی فقدان است، هرچند او از مشخص کردن منبع آن سرباز می‌زند. می‌گوید:"این راز است. راستش نمی‌دانم این حس فقدان از کجا می‌آید. شاید بگویید باشد، خیلی چیزها را به عمرم از دست داده‌ام. مثلا دارم پیر می‌شوم و روز به روز از عمرم می‌کاهد. مدام وقت و امکاناتم را از دست می‌دهم. جوانی و جنب‌وجوش رفته- یعنی به یک معنا همه چیز، گاه حیرانم که در پی چیستم. فضای اسرارآمیز خاص خودم را در درونم دارم. این فضای تاریکی است. این پایگاهی است که هنگام نوشتن پا به آن می‌گذارم. این در مخصوصی برای من است. اشیای این فضا شاید همان چیزهایی باشد که در راه از دست‌داده‌ام. نمی‌دانم. لابد این یک جور ماتم است."


خرید کتاب کافکا در کرانه
جستجوی کتاب کافکا در کرانه در گودریدز

معرفی کتاب کافکا در کرانه از نگاه کاربران
اینقدر که کتابش رو دوست داشتم یکدفعه که تموم شد واقا دلم خواست به جای نوشتن با موبایل , لپ تاپم رو روشن کنم و به یاد قدیما که خیلی چیزا مینوشتم , با انگشت هام ریویو رو تایپ کنم ... یک جایی توی آپدیت های دیشب گفتم یک جور بیماری هیجان هراسی دارم :)) خنده ی حضار ! :)) برای همین خیلی طول کشید تا این کتاب پرهیجان رو تمومش کنم چون هروقت به نقطه ی اوج میرسید من میذاشتمش کنار و تپش قلب میگرفتم :)) باز هم خنده ی حضار :)) خلاصه به هر سختی ای بود به این بیماری غلبه کردم و این اثر خاص موراکامی رو هم تمومش کردم ....

تعریف شخصی من از کتاب : خیلی جاهای کتاب اصلا نمیشد حدس زد اتفاق بعدی چی میتونه باشه یا این دو شخصیت موازی داستان کجا به هم میرسن , در واقع موراکامی ذهن من یکی رو خیلی خوب بازی داد چون اصلا هیچ کجای کتاب مطابق حدس من پیش نرفت ! حتی آخرش که منتظر خیلی چیزها بودم که نشد ! و تقریبا عجیب و یا حتی برعکس روند رمان , کمی ساده تر تمومش کرد جوری که آدم با خودش میگفت با این همه دردسر اخرش این شد ؟! اصلا چرا شد ؟! از این نظر کتاب خاصی بود و به قول دوستان حس هفتمم داشته باشی نمیتونی حدسم بزنی داستان تو رو به کجا میبره و این واقعا برای من درست از آب در اومد ... به نظرم کسی که مثل من موراکامی رو دوست داشته باشه و بدونه موراکامی اجازه میده قلمش برای خودش بلغزه و پیش بره در حالیکه واقعا نقشه ی ذهنی خاصی برای متن داستان نداره , تنها کسانی که این رو بدونن میتونن 607 صفحه از کتاب رو بخونن و در آخر نگن آخیش تموم شد ! در عوض از تموم شدنش لذت ببرن و حس رفع وظیفه نداشته باشن و ...

نقد : یک جاهایی زیادی همه چیز تخصصی میشد ! موسیقی و سبک هاش و نوازندگان یا کلمات نا آشنای تخصصی و اسم های شخصیت های کتاب های مختلف و نویسنده هاشون که هرچند قابل تحمل بود و رنگی به روند کتاب میداد ولی گاهی از خودم میپرسم این اضافات و اظهار فضل ها نبود چی از کتاب میمونست ؟ شاید یه چهارصد پانصد صفحه یا کمتر ... هرچند جدای از نقد این قسمت , برای یک شخص واقعا کتاب خون این بخش هم زیاد آزار دهنده نیست و به چشم اضافه شدن چیزی به معلوماتش دیده و خوانده میشه ...

لپ کلام : به لیست کتاب های مورد علاقم اضافه شد , دلیل اولم اینکه موراکامی عزیزم نوشتتش , دم اینکه جدای از تعصب سر اسم موراکامی , کتاب جذابی بود و تونستم در کنارش کمی مرض هیجان گریزیم رو هرچند خیلی کم , ولی همونقدر محسوس کنار بگذارم و کتاب رو به اتمام برسونم ... پیشنهاد میکنم اگر حال و حوصله ی یک کتاب نسبتا قطور تقریبا هیجان انگیز که اصلا طبق حدس های شما پیش نمیره و دارای یک سبک خاص هست رو دارید حتما بخونیدش و مثل من کند هم پیش نرید , یک ضرب بخونید تا مزه اش رو یکدفعه حس کنید و تپش قلب بگیرید ...

مشاهده لینک اصلی
Umibe no kafuka = Kafka on the shore, Haruki Murakami (1949)
عنوانها: کافکا در کرانه؛ کافکا در ساحل؛ نویسنده: هاروکی موراکامی؛
عنوان: کافکا در کرانه؛ نویسنده: هاروکی موراکامی؛ مترجم: مهدی غبرائی؛ تهران، نیلوفر، 1386، در 608 ص، شابک: 9789644483509؛ چاپ دوم 1387؛ چاپ سوم 1390؛ چاپ چهارم 1392؛ چاپ پنجم 1392؛ کتاب حاضر از متن انگلیسی ترجمه شده است؛ عنوان دیگر: کافکا در ساحل؛ موضوع: داستانهای نویسندگان ژاپنی قرن 21 م
عنوان: کافکا در ساحل؛ نویسنده: هاروکی موراکامی؛ مترجم: آسیه عزیزی؛ پروانه عزیزی؛ تهران، بازتاب نگار، کتاب نادر، 1386، در 629 ص، شابک: 9789648223347؛ چاپ دوم 1388؛ چاپ دیگر: تهران، بازتاب نگار، 1394؛ در 627 ص؛
عنوان: کافکا در ساحل؛ نویسنده: هاروکی موراکامی؛ مترجم: گیتا گرکانی؛ تهران، کاروان، 1385، در 668 ص، چاپ دیگر: تهران، نگاه، 1392؛ شابک: 9789643518325؛ چاپ سوم 1393؛
داستان دو شخصیت متفاوتست که در موازات هم حرکت می‌کنند: کافکا که پسری پانرده ساله‌ است و به علت یک پیشگویی عجیب از خانه فرار می‌کند و آقای ناکاتا پیرمرد آرام و مهربان و عجیبی که به علت اتفاقی شگفت‌ انگیز در بچگی دچار نوعی عقب ماندگی ذهنی شده‌ است اما حاصل این حادثه به دست آوردن توانایی صحبت با گربه هاست! بخشی از داستان به کافکا و زندگی او می‌پردازد، و بخش دیگر به آقای ناکاتا. رمان در عین دو پارگی دارای وحدت مضمون است و تمام حوادث، حتی کوچکترین و جزیی‌ترین آنها به هم مرتبط هستند. شاید چیزی که آثار موراکامی و به ویژه این رمان را جذاب می‌کند استفاده ی نویسنده از عناصر فرهنگ بومی ژاپنی است. با خواندن این رمان در عین لذت بردن از پیشرفت داستان با عقاید و رسومی آشنا می‌شوید که مختص مردم ژاپن است و نهادینه شده: اعتقاد به پیشگویی و غیب بینی؛ وجود دنیاهایی ورای دنیای ماِ؛ حرکت بین گذشته و آینده؛ وخاطراتی که هرگز کهنه نمی‌شوند و در موازات زندگی روزمره ی ما جریان دارند و... تابوهای فرهنگی دیگر که به خوبی و در کمال هنرمندی در لا به لای داستان گنجانده شده‌ اند. ا. شربیانی

مشاهده لینک اصلی
چند کتاب به من مبتلا به ناراحتی ناشی از ADD، میل به گله کردن پا خود را در مچ پا و حالت ذهن شما ممکن است تجربه اگر مجبور به نشستن بر روی لانه از hornets در حالی که تماشای خانه خود را سرقت، اما این بود یکی از آنها. من 70 سال طول کشید تا از خواسته های خود بر بیایند و مجددا کمربند ادویه یا صندوق جوراب را دوباره تنظیم کنم، اما بعد احساس در صفحه 243 برگشت. فقط 224 صفحه برای رفتن! از آن به بعد، نفرت و خشم من از این کتاب به طور فزاینده ای مانند گاو مرده در گرما رشد می کند. \"کافکا در ساحل\" یک آشفتگی است. این یک ظروف سرباز یا مسافر است که باعث می شود اتاق خواب شش ساله من بعد از مدتی اتاق را مانند کاخ بکینگام نگاه کند. به نظر می رسد که این کتاب به سبب افسانه افسانه ای افسانه ای و بر پایه الهامات جادویی ناشی از جادوگر در چاودار، کمی بیشتر از یک تصادف تصادفی ایده هایی است که همراه با تمیز کردن لوله ها و تمشک تمشک برگزار می شود. از این کتاب بسیار متنفر بودم. در اینجا فقط چند چیز است: 1. خسته کننده، توصیف های غیر ضروری - که هیچ کاری نمی کند تا داستان را بهبود ببخشند - آنچه مردم می پوشند، آنچه که کافکا دوست دارد در طول تمرین خود انجام دهد، آنچه که تصمیم می گیرد بخورد، آنچه را که او در واکمن گوش می دهد، و غیره . من نمیخواهم یک مونولوگ را از کافکا بخوانم در حالی که خطوط: «زمانی که من الاغم را پاک می کنم، دوست دارم از چهار عدد کاغذ توالت استفاده کنم، نه بیشتر، نه کمتر. من آنها را شمارش می کنم - یک، دو، سه، چهار. سپس من طول را بیش از یک بار و دوباره بار. در حال حاضر با قالب کامل دستی، مجهز شدهام، من یک کارمند، متخصص، حرکت جالبی را پشت سر گذاشتم. مقاله را بررسی کنید تا تعیین کنید آیا من باید پروسه را تکرار کنم. با این حال، من اضافه می کنم که این تنها در صورتی است که مقاله دو طرفه باشد. برای یک مقاله، من حداقل هشت برگ را نیاز دارم، اما فقط اگر آنها با کیفیت بالا باشند. اگر کلاغ با کیفیت نباشد، به یاد من میآید، \"باید توجه داشته باشید که شما باید سخت ترین فرزندان 15 ساله در این سیاره باشید.\" 2. صحنه شکنجه گربه بی نقص. جاننی واکر (او را از بطری ویسکی) باید قلب را از گربه های زنده بریده و آنها را بخورند تا بتواند روده های گربه را برای ساخت نوع خاصی از فلوت ها جمع آوری کند. هیچ اشاره ای به این صحنه وجود ندارد - ما هرگز درباره جانی یا فلوت گربه اش نمی شنویم. 3. شخصیت های آزار دهنده - به خصوص \"اوشیما\" - موعظه هایی درباره فلسفه، هنر، ادبیات و موسیقی کلاسیک ارائه می دهد. من به درستی از داستان خارج شدم (گمراهی درهم و برهم با وجود آن) و از «نگاهی به من» - «آیا من هوشمندانه هستم»؟ 4. صحنه های جنجالی و مضحک با «کاریکاتوری» «فمینیست» کتابخانه 5. نفرت انگیز و یا هر چیز دیگری - اما من فقط نمی توانستم هر صحنه جنس را، به ویژه با خانم Saeki، کتابدار 50 چیز، که حتی با شخصیت 15 ساله می شود آن را بارها و بارها دوباره هرچند او و او هر دو می دانند ممکن است مادرش از دست رفته اش باشد. ببخشید، در حالی که من بیرون می ریزم از اتاق نشیمن من. بعد از 100 صفحه اول فکر کردم که ممکن است سه ستاره را به این کتاب اضافه کنم. 100 صفحه دیگر، من دو ستاره را تصمیم گرفتم. در صفحه 331 یک ستاره تصمیم گرفتم و در پایان این کتاب ناامید کننده، متکبرانه و کاملا ناراضی، احساس کردم که خیلی از زندگی ارزشمندی من را از بین می برد و این خوشه ای را که انجام دادم نداشتم ™ می خواهم به آن حتی یک ستاره بدهید. با این حال، از آنجا که آقای آقای موراکامی می داند چگونه به طلسم (یا حداقل، فرض کنید او می کند از آنجایی که این ترجمه است) من تسلیم. در نهایت، عشق و یا نفرت از یک کتاب به طور کامل ذهنی است، و بسیاری از منتقدان این را دوست داشتند. به نظر من، احساس می کنم اگر من می خواستم معنی را در یک تصادم تصادفی ناخواسته پیدا کنم، می توانستم شانس بیشتری برای ذخیره سازی و صرفه جویی در جعبه bric-a-brac داشته باشم تا زمان صرف زمان برای آقای مغاک املت Murakami.

مشاهده لینک اصلی
â € گاهی اوقات سرنوشت مانند یک ماسه سنگ کوچک است که مسیر را تغییر می دهد. شما مسیر را تغییر دهید اما ماسه سنگ شما را تعقیب می کند. شما دوباره به نوبه خود، اما طوفان تنظیم می کند. با گذشت بیش از این، این بازی را انجام می دهید، مانند یک رقص شوم با مرگ درست قبل از طلوع خورشید. چرا؟ از آنجا که این طوفان چیزی نیست که از دور دور شود، چیزی است که هیچ ارتباطی با شما ندارد. این توفان است چیزی در داخل شما بنابراین همه شما می توانید انجام دهید این است که به آن بپردازید، به سمت راست درون طوفان حرکت کنید، چشم هایتان را بستن و گوش های خود را ببندید تا شن و ماسه در آن نباشد و از طریق گام به راه برسید. هیچ خورشید وجود ندارد، هیچ ماه، هیچ مسیری، هیچ وقت حسابی. فقط شن و ماسه سفید زیبا که به آسمان می چرخد ​​مانند استخوان های پاره شده. این نوع ماسه سنگی است که شما نیاز دارید تصور کنید. نام او نام کافکا تامورا نیست، اما زمانی که تصمیم می گیرد خود را به آن بیفزایید، خودش نامی را که به تناسب نسخه ای از خود او می خواست شدن. کافکا به معنی کوه در چک است. نام اهمیت به خود درونی. پدرش یک مجسمه ساز مشهور جهان است، مردی که از قدرت احساسات ستایش می کند، الهام بخش خلق اوست. او همچنین پسر خود را به وجود آورد (بدون این که در این مسیر قدیمی شیوه ای وجود داشته باشد)، او را مانند او ریخته گری نابالغ می کند، به او تزئین می کند و در نهایت مانند یک خائن وحشیانه، او را با لعن ادیپ تكان می دهد. پدر را خواهم کشت. خواهر خواهر. ازدواج کردن از مادر â € € این همه یک سوال از تخیل است. مسئولیت ما با قدرت تصور آغاز می شود. این درست مثل Yeats گفت: در رویاها مسئولیت ها را آغاز می کنند. فلیپ کردن این اطراف و شما می توانید بگویید که در آن هیچ قدرت تصور نیست، هیچ مسئولیتی نمی تواند بوجود آید. \"کافکا پانزده است، نه رفتن به شانزده، اما به سختی پانزده. او در تلاش برای پیدا کردن خود است. برای از دست دادن خودش. برای فرار از خود. برای جلوگیری از نبوت. مانند یک فلش که توسط یک دست راست انجام می شود، او در یک کتابخانه خصوصی اداره می شود که یک زن زیبا به نام خانم ساکی است. â € من به دنبال دختر 15 ساله در او و او را پیدا کنید حق دور. Sheâ € ™ ثانیه پنهان، خواب، مانند یک نقاشی 3 D در جنگل قلب او. اما اگر دقت کنید می توانید او را ببینید. قفسه سینه من دوباره شروع به تپش می کند، مثل اینکه کسی یک ناخن بلند را به دیوارهای اطرافش متصل کند. »کافکا رابطه ای با او دارد که باعث می شود که او مادرش را از دست بدهد. او تراژدی را تجربه کرده است، از دست دادن یک عاشق زمانی که او پانزده ساله بود، و پشت سر گذاشتن یک شبح از خودش که یک تجربه فراموش نشدنی برای کافکا شود. â € در حالی که theyâ € ™ دوباره هنوز زنده است، مردم می توانند به عنوان یک داستان موازی تبدیل ghosts.â € ما به دنبال مرد ناکاتا قدیمی و خود شخص وابسته کامیون رانندگی گزارش پایگاه اطلاعرسانی دولت. ناکاتا در طول جنگ چیزی را به عنوان یک کودک تجربه کرد که او را نتوانست واقعیت را درک کند، اما در ذهنش نیز به چیزهایی افتاد که اگر آنها همیشه وجود داشته باشند ... در ذهن ما ... مدت ها گم شده اند. او دیوانه است. او یک پیامبر است. او می تواند با گربه صحبت کند. او می تواند سنگ را درک کند. او می تواند یک چتر را باز کند و یا پروانه یا ماهی و یا روشن شدن می تواند از آسمان سقوط کند. او دیوانه نیست ناکاتا جستجو برای گربه از دست داده و در می یابد در این فرآیند که او یک کینه جویی قوس در فانتوم گربه کشتن به نام جانی واکر. جاننی گربه ها را به فلوت های زیبا تبدیل می کند و سران خود را با شکارچیان بازی های بزرگ هماهنگ می کند. پس از رویارویی ناکاتا خود را با نیاز به ترک که وجوش کاملا با تلاش خود را برای پیدا کردن یک سنگ ورودی که باز می شود تا جهان دیگر، یکی دیگر از جهان که در آن همه چیز را پشت سر گذاشت می یابد. @ شما باید برای نیمه دیگر سایه خود را جستجو کنید. ارتباط بین Nakata و کافکا بسیار قوی است. رویاهای آنها مخلوط می شوند، یک نومیدی برای یکی دیگر، نومیدی برای دیگران است. آنها ممکن است نام های مختلف داشته باشند، اما آنها یکسان هستند. تلاش برای یکی از قهرمانان ما بستگی به موفقیت دیگران است. اگر آنها از یکدیگر آگاه باشند، تحت ادراک فعلی واقعیت خود دفن می شوند. یکی از لحظات ترحمآمیز این است که Hoshino، هنگامی که یک انسان عادی کاملا عادی است، با سرهنگ سندرز ملاقات کند، نه کسی که به عنوان سرهنگ سندرز لباس داشته باشد، بلکه خود انگشت لاکیین، مرغ مرغ سرخ شده است. Hoshino، پس از چند روز تلاش برای پوشاندن سر خود را در اطراف eccentricities همراه خود را، نیاز به آرامش است. همانطور که معلوم است سرهنگ می تواند به او کمک کند بهترین زمان زندگی خود را. او او را با یک فاحشه قلاب می کند، اما نه فقط فاحشه. â € â € œ خالص در حال حاضر پیشرفت ناپذیر از گذشته خوردن آینده است. در حقیقت، تمام احساسات در حال حاضر حافظه است. \"فاحشه فلسفی با میل شدید برای هگل.\" هگل معتقد بود که فرد صرفا از خود و جسم به عنوان نهاد های جداگانه آگاه نیست، بلکه از طریق طرح بندی خود را از طریق میانجیگری از جسم به طور واضح قادر به درک عمیق تر از خود است. همه این ها خودآگاهی است. \"من نمی دانم چه چیزی درباره شما صحبت می کنم.\" به نظر شما، آنچه را که اکنون به شما می گذارم فکر می کنم. برای من خودم هستم و جسم شما را میبینم. برای شما، البته، این دقیقا مخالف است - شما خودتان را برای شما و جسم ابداع می کنید ....

مشاهده لینک اصلی
من احساس می کنم مجبور است چیزی در مورد این موضوع در حال حاضر، فقط به خاطر این واقعیت است که من دیده ام بسیاری از مقابله با Murakami در نتایج خوب در طول سال ها، و آن را انجام نداده است، اما افزایش در فرکانس در لحظات منجر به، در طی و فراتر از آن رمان رمان ماموت خود را در سال 2005 به دست آورد، به این معنی که آخرین دوش ماه است. من حدس می زنم فقط احساس نیاز به پرونده من برای مرد است، زیرا او به نظر بسیار جدی در این روش قابل توجه است. مطمئنا، قطعا می توانم یک لیست طولانی از نویسندگان عشق و عصبانیت ایجاد کنم که در سراسر وب سایت من دیده شده است، اما موراکامی یکی از شخصیت هایی است که به نظر می رسد به اندازه عجیب و غریب ستایش تحسین آمیز و عجیب و غریب واریتو افتاده است. هنگامی که کسی در نظر خواندن کار خود و تلاش برای تصمیم گیری به صرف زمان صرف بر اساس افکار دیگران در اینجا در این وب سایت به اشتراک گذاشته، آن را باید سر انجام برخی Exorcist-spins. تقریبا یک دهه از زمانی که من برای اولین بار در جهان موراکامی ها پریدم، اکثریت قرائت های من از آثار او در فرایند سریع سرعتی انجام شد که تقریبا بلافاصله بعد از منچسترپست، Wind Chicken Bird Chronicle انجام شد. داشتن همیشه یک دختر کلاسیک سارا بود، گاهی اوقات به کارهای ضرب و شتم و دودوپایی غوطه ور شد، تجربه ای عجیب و غریب بود تا چیزی را که تا آن حد از آنچه من عادت داشتم قدردانی می کردم، روبرو کنم. من آن را دوست داشتم، هر چند ... در آن زمان عاشقانه آن را دوست داشتم و در طول سالها به عنوان یک جایگزین سازگار برای رویاهای که من تا به حال به یاد داشته باشید داشتن آن را با او گیر کرده است. مثل همیشه. من خودم را به طور فزاینده ناامید می بینم که موراکامی خواندن آن را می دانم، اما مطمئن نیستم که آیا این موضوع در حال رشد است و یا صرفا خواندن بهترین کارهایش را اول و کارهای کمترش بعد از آن. با این حال، این یک کتاب عالی است. همانطور که به یاد می آورم من همچنان آن را به عنوان مورد علاقه در نظر می گیرم، اگر فقط برای این واقعیت که در آن زمان، در ناخودآگاه من چیزی احساس تکان خوردن داشتم که قبلا سکوت کرده بود. او موفق به رقص واقعی از تصاویر با داستان های عجیب و غریب خود می شود، و او در مورد تمایلات عاطفی تاریک در سبک و روان خود، بسیار ژاپنی روشنگری است. این یک کتاب عالی است. من می خواهم مردم به او و رمان هایش همانند من عاشق شوند. در حقیقت، من می خواهم هنوز هم داستان های او را دوست داشته باشم، همانطور که به یاد دارم که اولین بار در معرض آن بودم. یکی از داستان های کوتاه من اخیرا (تونی تاکیتانی) یکی از داستان های کوتاه او را خوانده ام و قطعا متوجه شدم که این یک سریال ترسناک و ابهام مرگبار است که از دست رفته و پشیمانی است که مرا از تمام احساسات بزرگ و نامعمول یاد کرد نوع-o-thangs که من را دوست داشت کار خود را به عقب زمانی که من یک مدرسه هنر مستقل، بی پروا و غیر مسئولانه بود، که به سختی فقط کانال تولد مادران خود را تخلیه و بیشتر وقت خود را صرف فقیر، به شدت morosely hungover، clutching سیگار در دست و پا زدن دست و پا زدن خود را در حالی که muttering زگیل های مختلف خود را به خود، و همیشه تعجب آنچه فاک او در مورد هر چیزی و هر چیز انجام دهد. خوب، تقریبا همه چیز من فقط گفتم هنوز اعمال می شود، اما حداقل من آن را قبول می کنم. اساسا، باید آثار او را دوباره بخوانم و دیدگاهم را مرور کنم. من شک دارم که هرگز این کار را انجام خواهم داد. من متاسفم خاطرات دوست داشتنی من را دوست دارم. همه اینها، اگر شما این و یا رمان های مشابه را توسط او بخوانید و فکر می کنید آنها خورد، من در مورد آن را غم و اندوه نیست. من او را به یاد می آورم به طوری که در آن شما یک عاشق را که ممکن است یک بازی وحشتناک است را به یاد آورید، اما شما را به اندازه کافی به اندازه کافی حقیقتا تصدیق می کند که @ @ اگر بخواهی خاطره ای آرام بخش را به یاد بیاور. من خوشحالم که وقتی او را بخوانم، او را می خوانم، اما باید اعتراف کنم که به محض برگرداندن نسخه ای از نسخه 1Q84 در دست من، تعهد زمان لازم را به یاد داشته باشم، و تعداد کتاب هایی را که در طول مساوی بود، خواندن، فقط می دانستم که موراکامی و من اساسا از طریق آن بودند. من هنوز هم برای گریستن گاه به گاه می روم، اما من فقط فکر نمی کنم که آماده باشم با او کنار بیایم و دوباره جدی بگیرم. آن بود و حالا این شد. می دانم چه می گویم؟ هر چند هنوز داستان سرایی شگفت انگیز است. من امیدوارم که اگر شما دو تا هنوز برای دیدار با آن، تحت شرایط مناسب زمانی که شما انجام دهید. هس دوست داشتنی Fella

مشاهده لینک اصلی
دو دلیل برای این که چرا کافکا را در ساحل به عنوان اولین رمان موراکامی من انتخاب کردم: 1. نام کافکا در عنوان (غیر متعارف و متانت) 2. در این کتاب گربه وجود دارد و آنها صحبت می کنند و دوست دارم گربه ها (معیارهای غیر متعارف) از این رو سفر من به دنیای سورئالیسم هاروکیس داستان افسار گسیخته آغاز شد که مطمئنا اعتیاد آور بود. من به طور کامل از آنچه که از این رمان انتظار داشتم بی فایده بودم و خوشحالم که من بودم؛ در غیر اینصورت تجربیات بعدی که من تا به حال انجام نداده بودم بسیار جادویی بود. اعتقاد مشترک این است که هنگامی که شما یک کتاب را بخوانید نه تنها خواندن، بلکه شخصیت ها و داستان را درون زندگی می گذارید و از آنجایی که ما امتیاز فوق العاده ای داریم، پس چرا مرزهای جغرافیایی خود را به وضعیت فانتزی گسترش نمی دهیم که در آن هر چیزی و همه چیز امکان پذیر است. کافکا در ساحل دقیقا همان چیزی را فراهم می کند. ممکن است احساس گرسنگی را از بین ببرید و اگر بخواهید از آن بگذرید ممکن است از خودتان بپرسید OKâ € | چه جهنم من خواندن؟ اما شما به عنوان یک عاشق آزاردهنده به معشوق خود به آن نگاه می کنید. چنین کتاب هایی روی ذهن خواننده سنگین هستند و تاثیرات پس از آن نیز دارند. یکی شروع به رقابت برای بیشتر و بیشتر و شروع به سوال بسیاری از چیزهای بسیاری، زیرا پس از آن که همه حقیقت منبع بسیاری از داستان است. این رمان به نظر نمی رسد که کاملا متافیزیکی باشد، بلکه ترکیبی از واقعیت و فلسفه با طبیعت فوقالعاده است (به این معنا نیست که همه شخصیتهای این کتاب غیرعادی نیستند، اما ناهنجاریها نیز واقعیتی برای بسیاری هستند) سطح قابل قبول داستان. موضوع شامل دو جهان در اینجا، زندگی و مرده است و هر دو به یکدیگر متصل هستند. این شما را به برخی از حالت های هیپنوتیزم منتقل می کند، جایی که شما به هر دلیل عقل در سرتان اعتراض می کنید و با جریان جریان Haruki روبرو می شوید. تنها نکته کوچکی که من دارم، پایان دادن به آن است، زیرا به نظر نمی رسد که پایان باشد. Murakami آن را به تخیل خواننده به آنچه که ممکن است پس از همه چیز از طریق کافکا اتفاق افتاده است (خواندن افسانه افسانه ای)، اما زمانی که شخصیت اصلی یک پسر 15 ساله است و تمام زندگی خود را در آینده می تواند یک به سادگی می گویند â € œand او با خوشحالی همیشه پس از آن زندگی می کردند. من نمیخواهم صد ها صفحه دیگر را بخاطر زندگی آینده آینده کافکا بخوانم. به نظر من این کتاب را دوست داشتم و همچنین دوست داشتم که چگونه موسیقی را به کارهایش به ارمغان می آورد و با احترام و عزت برخورد می کند من احساس می کنم توصیه های خود را در مورد خود را به خوانندگان خود را، چرا که مسلما موسیقی اثر قدرتمندی بر زندگی انسان دارد. و من می دانم که پس از خواندن دو رمان او، من همه آثار خود را دوست ندارم، هر چند که گاهی اوقات تسلیم شادی خالص است.

مشاهده لینک اصلی
کافکا در ساحل استعاره است. از هیچ قاعدهی پیروی نمیکند، به دلیل منطبق نیست، و کاربرد آن مسئله نیست. آن را پر می کند، آن را به شما آهسته. یک فوای احساسات وجود دارد، شما نمیتوانید دریابید که کدام یک از بسیاری از واقعیت های مختلف، سیل شما مهمترین است. موجها دوباره و دوباره در ساحل آگاهی شما قرار می گیرند و در ابتدا شما مقاومت می کنید اما بعد از مدتی متوجه می شوید که مبارزه بی معنی است بنابراین شما می توانید آن را بخوانید. خواندن، احساس، سعی در درک، سعی می کنید احساس و شما چه می دانید؟ شما آن را دوست دارید من فکر نمی کنم که بتوانم به طور کامل از تجربیات موراکامی در مورد بازنگری خوب مطلب ها استفاده کنم. چیز دیگری است، چیزی که باید برای خود تجربه کنید. سعی خواهم کرد، اما می دانم که من شکست نخورده ام. شما باید بدانید که خواندن موراکامی نیاز به یکپارچگی ادراک و احساس دارد. من می توانم سعی کنم که مفاهیم خاصی را که در کتاب یافت می شود را درک کنم، اما من در قسمت حسی کمی کوتاه می افتم. قدرت موراکامی این احساس است که او در اطراف تعالیم او پیچیده است. Heâ € ™ ثانیه نقاش سورئالیستی، یک موسیقیدان، عجیب و غریب است که آگاهی را با فرهنگ پاپ فرهنگ می کند و باعث می شود که کار کند. مردم می گویند آثار او به راحتی در دسترس هستند، اما پیچیده پیچیده، من از همه دلسوزی موافقم. سبک او بسیار غنی و تکان دهنده است که می تواند بدون هیچ گونه فوریتی به غم و اندوه تبدیل شود. او به هیچ وجه، نویسندگی آزاد از پارادایم های هنجاری و محدودیت های اخلاقی نیست. بسیار عجیب و غریب است، اما به من اعتماد کنید، آنقدر عالی است که او می نویسد. خوب، من باید اینجا را متوقف کنم همه می گویند امتحان کنید، آن را تجربه کنید. خودت ببین. این رمان بین داستان های متقابل دو نفر از کشف خود به اشتراک گذاشته شده است. پانزده ساله آسیب دیده به نام کافکا، یک پیرمرد بی سواد و جادویی به نام ناکاتا، یکی از فرار از چیزی، یکی دیگر از جستجو، یکی به دنبال به جلو، یکی دیگر به دنبال بازگشت، یکی با آینده ای روشن پیش از او، دیگری با یک گذشته تاریک دو نفر بسیار متفاوت هستند، اما سرنوشت آنها با چیزی غیر قابل توجهی در هم آمیخته است. همانطور که گفتم، موراکامی در بسیاری از موارد به شما در سرعت شکستن گردن رنج می برد. او می تواند در مورد سرنوشت یک دقیقه صحبت کند، سپس آن را رها و بحث در مورد ناقص بعدی. در واقع نوعی کثیف است، اما اثر تجمعی هنوز کاملا جامد است. مثل این است که همه چیز را در یک مبهم افکار قرار داده و سردرگمی ثابت است. اما هنگامی که از طریق کلمات خود غرق می شوید، متوجه می شوید که سردرگمی شما بیشتر از احساس واقعی بودن ذهن است. شما او را کاملا درک می کنید، اما شما نمی توانید احساسات خود را درون کلمات قرار دهید. خیره کننده است، من فکر می کنم نزدیکترین کلمه ممکن است برای توصیف آن. برای من، هرچند، چیزی که بیشتر از همه در آن قرار داشت اوضاع او بود. â € œ همه چیز در طول زمان فراموش شده است. حتی خود جنگ، مبارزات مرگ و زندگی مردم نیز از این طریق در حال گذار است، اکنون چیزی از گذشته دور است. ما در زندگی روزمره ما به وقوع پیوستیم که حوادث گذشته دیگر در اطراف ما نیست. ما فقط چیزهای زیادی را که باید برای هر روز فکر کنیم، خیلی چیزهای جدیدی که باید یاد بگیریم وجود دارد. اما هنوز مهم نیست که چه مدت زمان می برد، بدون توجه به آنچه که در مواقع طول می کشد، چیزهایی است که ما هرگز نمی توانیم به فراموشی سپرده باشیم، خاطراتی که هرگز نمی توانیم از آن دور شویم. آنها برای همیشه با ما باقی میمانند، مثل یک سنگ قیمتی. \"زمان یک مفهوم مهم است. این مربوط به عشق و حافظه است، دو موضوع دیگر که در نقاط مرکزی نقاط مرکزی قرار دارند. می بینید، بعضی از مردم وقتی عشق می ورزند و در خوش شانسی هستند، می خواهند زمان را بسوزانند و همیشه در آن لحظه زندگی کنند. اما آنچه آنها باید بدانند این است که یک لحظه تنها معنی را از دست خواهد داد. امروزه بدون گذشته و آینده، بی فایده است. شما نمیتوانید چیزی را بدون دانستن اینکه چطور در آنجا یافتید و یا فهمیدید که چیزی از آن بیرون می آید، تحسین می کنید. گذشته، تاریخ، احتمال آینده را می دهد. زمان چیز زیبایی است. زندگی بدون آن مانند هوا است، شما وجود دارد، اما شما راکد و خسته کننده است. با آن، مانند وزش باد، حرکت، رقص، جریان به ناشناخته است. اما نه تنها، زمان عشق را ممکن می سازد، زیرا عشق زمان می برد. â € œLost فرصت ها، فرصت های از دست رفته، احساسات ما هرگز می توانید بازگشت. بخشی از آن چیزی است که به معنای زنده بودن است. اما در داخل سر ما - حداقل این که من آن را تصور کنید - وجود دارد اتاق کمی که در آن ما آن خاطرات را ذخیره کنید. یک اتاق مانند ستون در این کتابخانه. و برای درک کارهای قلب خود ما باید برای ساختن کارت مرجع جدید ادامه دهیم. ما هر بار یک بار در معرض مواد گرد و غبار قرار می گیریم، در هوا تازه، آب را در گلدان گل تغییر دهیم. به عبارت دیگر، شما همیشه در کتابخانه خصوصی خود زندگی می کنید. »به غیر از عشق، زمان نیز یک چیز مهم را ممکن می سازد. خاطرات. اگر شما به یاد داشته باشید، پس اگر دیگران را فراموش کنی، مراقب آن باشیم. »این به ما اجازه می دهد چیزهایی را در ذهنمان نگه داریم تا بتوانیم تا زمانی که می توانیم آنها را گرامی بداریم. این اجازه می دهد ما را به یاد داشته باشید کسانی که شده اند، کسانی که ایجاد که ما هستیم. از آنجا که هر فرد به وسیله خاطرات تجمعی ایجاد می شود که او می سازد. این که آیا آنها ممکن است شاد باشند یا دردناک باشند ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب کافکا در کرانه


 کتاب ۲۵۱ ترفند در Microsoft Visual Studio 2010
 کتاب زرافه ی سفید
 کتاب آواز دلفین
 کتاب افسانه ی فیل ها
 کتاب آخرین پلنگ
 کتاب موفقیت در زمان رکود بازار