این اثر ایشی گورو، رمان تکاندهندهای است آکنده از احساس شکنندگی انسان معاصر، خاطرات به یادماندنی شخصیتهایی که رفتهرفته به حقیقت دوران کودکی به ظاهر شاد و نیز آینده خود پی میبرند. آنها پس از سالها درمییابند که چرا موسسه «هیلشم» آنان را از کودکی پناه داده است. این کتاب درباره «کلونها» یا همان انسانهای آزمایشگاهی است و از زاویه دید شخصیتی به نام کتی اچ نقل میشود.
«هرگز ترکم مکن» نیز مثل بیشتر کتابهای ایشی گورو نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کرده است. ایشیگورو نامزد جایزه بوکر در این اثر خود که آن را در سال 2005 نوشته است داستان عشق، از دسترفتگی و حقایق زندگی را روایت میکند.
این رمان در فهرست های مختلف منتقدان جزو برترین کتاب های چند سال اخیر قرار گرفته است و حتی در فهرست سایت آمازون در بین ۱۰۰۱ کتابی که پیش از مرگ باید خواند در رتبه اول قرار دارد.
رمان را کتی اچ ۳۱ ساله پرستار روایت می کند، داستان از دوران کودکی و تحصیل او در مدرسه هیلشم آغاز می شود و کم کم با روت و تومی آشنا می شویم.داستان به آرامی و سادگی پیش می رود، این آرامش حتی ممکن است خواننده را خسته کند اما ضربه مهلک آنجایی وارد می شود که متوجه می شویم کتی و دوستانش انسان هایی واقعی نیستند و در واقع برای هدفی خاص شبیه سازی شده اند! این کلون ها قرار است بعد از پرورش اعضای بدن خود را بی هیچ پرسشی اهدا کنند. در ابتدا انگار کتی اچ راوی و تصویرگر یک مدرسه عادی است، اما این مدرسه یا بهتر بگوییم مرکز، نکات عجیبی دارد که به تدریج خواننده متوجه آنان می شود. دانش آموزان اسامی خاص دارند و هیچ یک از نام خانوادگی استفاده نمی کنند، معلمان بیشتر شبیه خواهران کلیسا رفتار می کنند و مقررات خاصی در هیلشم برقرار است. آدم های هیلشم، افرادی عادی هستند، دوستانی دارند، عواطف انسانی را به خوبی درک می کنند و مثل انسان ها زندگی می کنند. همین نکته است که «هرگز ترکم مکن» را مبدل به کتابی هولناک کرده است. هولناک نه به معنای ترس و خوف بلکه یک هراس انسانی و دردآور.
خرید کتاب هرگز ترکم مکن
جستجوی کتاب هرگز ترکم مکن در گودریدز
معرفی کتاب هرگز ترکم مکن از نگاه کاربران
هشدار اسپویلر ** یک تفسیر از این رمان: یکی از تفاسیر این رمان: Ishiguro یک واقعیت متداول است که در آن کلونینگ انسان برای ساختن یک استعاره پاتولوژیک در مورد خدمت اجباری ارتش در نظر گرفته شده است و روش سرخوردگی را از طریق نمایندگی به عنوان آمار مرگ شناخته شده است اعداد ... آجیل و آجیل بدون چربی در دنده های دموکراسی که احساسات، ترس، دوست داشتن، اهمیت دیگران برای زندگی و قلب، پتانسیل به عنوان معتبر در زمینه پیوستگی فکری و هنری است و کلی خود را در جهت منافع سود بیشتر برای جامعه (قدرت، کنترل و غیره). Ishiguro با در نظر گرفتن روابط بین فردی سه گانه اهداکنندگان محرمانه، ناسازگار و غم انگیز امیدوار کننده، به این ترتیب که کشورهایی که به شدت نظامی شده اند، مردم خود را فریب می دهند و فکر می کنند که پرتاب کردن زندگی انسان قابل قبول است و حتی شجاع (نه فقط سربازان) ، بلکه همچنین اعضای آنها)، یک روبان را در اطراف مرگ قرار داده و آن را در حیاط خود قرار دهید، مانند یک طرفدار تحسین. یک هدیه دوست داشتنی به سرباز، که پس از گذراندن دوران نامناسب (هرچند پیش بینی شده) به کشورش می رود. متاسفانه، این رمان را می توان در تمام موارد زیر نیز تفسیر کرد: یک پروانه زندگی برای زنان خانه دار مسیحی، تبلیغ علیه سلول های سرطانی که بر روی مسائل اخلاقی مطرح شده از سوی پیشرفت علمی مطرح شده است، و یک نیمی دیگر تلاش برای انتقاد از طبیعت خلع سلاح دنیای مدرن و صنعتی شده، از این فیلم مضحک McGregor / Johansson The Island، یک تلاش بی نظیر در انتشار Orwellian / Huxleyan از باغ راز با همان بزرگسالان شوم، اما جایی که اصلی شخصیت های جوان، ناشنوایان، ستمکاران و جهل های ناخوشایند ناشی از یک فرهنگ شیطانی و غرور (روح خالص است که ارواح آنها بدون در نظر گرفتن محیط خصمانه، سمی و غبارآلود آنها غیر قابل تحسین هستند) ... فهرست واقعا ادامه دارد. من نتوانستهام به طور صحیح مضامین رمانها را به هر پیام قابل تشخیص قوی بچرخانم. عنصری علمی به نظر می رسد که به نظر می رسد پس از آن، یا به جای آن، یک چارچوب شلوغ برای به دست آوردن علاقه گسترده تر به آنچه در غیر این صورت فقط یکی دیگر از داستان غم انگیز از عاشقانه شکست خورده، سردرگمی، و رشد می کند. این چیزی است که من می بینم: داستان قرون وسطی از مثلث عشق بین سه بزرگسال جوان است که به طور خلاصه بر روی هر کسی که با مرگ اجتناب ناپذیر مواجه می شود، استفاده می شود (البته این بیشتر به عنوان نمک و فلفل پیتزاز برای مخلوط کردن آن در مثلث عشق مورد نظر استفاده می شود). نوشتن خشک است، برای بوت شدن. این چیزی نیست که شما بتوانید آن را یک کتاب قابل قبول @ بکنید، زیرا اساسا یک دختر است که تقریبا 26 سال دارد، در حال یادآوری - در مرزبندی @ Diary Diary @ fashion - چند یادآوری همه آشنا از مدرسه شبانه روزی او سال ها، یعنی بچه ها برداشت شد چون او متفاوت بود، اما نمی توانستم کمک کنم، اما او را درک کردم و نتیجه خوبی گرفتم، بنابراین یک روز در لاوررو افتادیم، یک معلم مورد علاقه یک بار به کلاس فکر کرد و به طور ناگهانی تصمیم گرفت به آنtell مثل آن @ است و همه ما در آن بعد از ظهر کمی بزرگ شدیم، من شروع به خرد شدن در * heee heee * boyeeeees کردم و زمانی که تامی فوتبال بازی کرد، لگن من را در این روش جدید و کاملا هیجان انگیز لرزاند ... می دانید، این .... و در عین حال هنوز یک داستان جذاب از اشتباهات ناخوشایند و خسته کننده با مشاهدات مبهم در مورد روش های پیچیده ای است که مردم از طریق سال های ناخوشایند شدن به واقع خود را می دانند و چگونه انتقال وحشت زده و مبهم به خود می تواند فرزندان را ترک کنید Ng مجبور به فریب یکدیگر در مورد آنچه که آنها می دانند، آنچه آنها دیده اند، جایی که آنها بوده اند، و (به طور خلاصه) که آنها هستند. Ishiguro به پیچیدگی های درگیر در دوستی های مادام العمر مانند رقابت برای دوستان، عاشقان، نفوذ و نفوذ، بی نظمی و جریان شباهت در مواردی مانند منافع، عادت ها، مکان ها و محافل اجتماعی اشاره می کند، و زمان هایی که فریاد میزنند قبل از تبدیل شدن به دور از یکدیگر که به نظر می رسد ریتم طبیعی خود را با افرادی که فقط می توانید هرگز به آن اجازه ندهید، دنبال کنید. آه، گه ... من اساسا فقط عنوان را بدون معنی گفتم. شما این را به دست می آورید، Ishiguro-san.Anyway، درست است. من مطمئن هستم که اپرا آن را دوست دارد. من احتمالا فیلم را تماشا میکنم روزی.
مشاهده لینک اصلی
در نهایت من از این خیلی بیشتر از آنچه که در ابتدا انتظار داشتم لذت بردم. (مشاهده ی اسپویلر) [من کسی هستم که توسط حقیقت به وحشت افتاده است، اما من اغلب با هنرمندانی که عمدا به من می چسبانند، به من دلگرمی می کنند، و این بی قراری شروع به عقب می کند تا از طریق کتاب. با این حال، طرح منحرف شد و شور و شوق من را تحریک کرد، حس ترس و وحشت در یک نوشیدنی قابل تحمل باقی ماند و او را برکت داد، هرگز اسحاقو هرگز به جزئیات جسورانه ای از هر نوع که من کاملا از آن سپاسگزارم خسته شدم. از این رو، مفهوم دودویی مبهم، که بسیار اندک به نظر می رسد به عنوان خواننده به دیدگاه فرد اول قفل شده است. من در این مورد چیزهای کمی را باور نکردم، اما من به طور کلی در مورد روح اعتماد به نفس بسیار متقاعد شده ام، زیرا من بیشتر علاقه مند به عمق اخلاقی، روابط و شخصیت ها هستم. در انتها آزمایش اندیشه Ishiguros شروع به بار آوردن برخی از فلسفی مفید برای من، هر چه کاستی های آن. اوج زمانی که کتی و تامی ملاقات خانم امیلی و ماری کلود با سوالاتی که من در ذهنم ساختم صحبت کردم، اما جزئیات اضافی را که باعث انعکاس بیشتر شد، اضافه کرد. به عنوان یک گیاهخوار، من فکر کردم مفید است که پروژه Hailsham را به ایده گوشت رفاه بالا مرتبط سازید. من می بینم که بهتر است، اما من هنوز در حال خرید نیست، با تشکر. (مخفی کردن اسپویلر)] جاذبه اصلی اینجا برای من است که واقعا کتی صدای است، که به طعم و مزه همه خوانندگان نمی شود به عنوان هیچ خلق و خوی شعری. او به طور کامل گاه به گاه و بی ادعا است و توصیف او از اندیشه ها و احساسات با توجه تقریبا دردناک طبیعت گرایی به جزئیات و بافت دنیوی رونق پیدا می کند. برای مثال، هنگامی که او برای توصیف نقاشی های حیوان Tommys، تقریبا می توانست احساس غم و اندوه پروسۀ بنفش را از بین ببرد، اما Ishiguro نگهداری محدودیت دارد. کتی صدای خاصی دارد، به غیر از قطعا از عاشقانه و شعر بودن آزاد است؟ به استثنای هوشمندانه آشکار و دیدگاه غالبا بر روی همه چیز که اتفاق می افتد، من فقط عاشق نحوه شیوه او با تجربه او هستم. سبک کتیس از شیلی رشد می کند، کاملا در میان همسالان او، هرگز به تنهایی، دائما ارتباط برقرار می کند. توجه شدید به عادی من به یاد موز Yoshimoto (مشاهده اسپویلر) [هزینه های این کتاب در شرکت Kathys همچنین موج می زند در خانه خانم Emilys همه خوشمزه ترین پوچ است. بحث پیرامون زن پیرامون روح کلون ها، به ظاهر مسخره است. هیچ راهی برای استناد به این نکته وجود ندارد که تامی و کتی کمتر از همتایان خود هستند. تجربه آنها در Hailsham، غوطه ور شده در هنر، ورزش و زندگی جمعی یک خانه مدرسه، این را بیشتر آشکار ساخته است (به این دلیل که سبک کتیس روح را به عنوان یک رشد اجتماعی قابل خواندن قابل خواندن می کند، چیزی که هر تجربه ای از تماس با انسانی را تصحیح می کند) واقعی در نهایت، شخصیت بی نظیرش، ظاهرا غیرقابل انطباق، منحصر به فرد است. او مراقب خوب است؛ او اهدا کنندگان خود را آرام نگه می دارد. او برای خواننده به همان شیوه عمل می کند. همچنین یک مثلث عشق در مرکز کتاب است و به طور فزاینده ای فکر می کنم که این لایه عمق مهم را به کلی حل می کند و قطعه را حل می کند. روت و تامی هر دو نابالغ رفتار می کنند و در حالی که کتی معموال خود را به خوبی می پذیرد، تصادفی از ظلم و ستم در اواخر کتاب، او را در نور کم نشان می دهد. رفتارهایشان به هیچ وجه غیر عادی نیستند، اما من فکر می کنم، روحیه فانتزی، فریب و دستکاری، واکنش به وضعیت وحشتناکی که او نمی تواند کنترل و کنترل کند، در حالی که تامی های خشونت آمیز و بی نظیر از بروز خلق و خوی منعکس کننده عدم توانایی موازی او برای پردازش همان وحشت است. اگر این افراد شخصیت های آسیب دیده را داشته باشند، ما می توانیم این را به دلخواه خود (فقدان روحانی)، بلکه به سرزنش سرنوشت خود اختصاص دهیم. این علائم تروما، محکومیت هالیشام هستند. (پنهان کردن اسپویلر)]
مشاهده لینک اصلی
2â~ ... اولین Kazuo Ishiguro من، هر چند من فیلم نسخه از باقی مانده از روز را دوست داشتم. دانستن هیچ چیز در حال رفتن، موضوع بسیار شگفت انگیز بود، اما تصمیم گرفتم نگاهی سریع به چند نفر از دوستانم داشته باشم، قصد نداشتم خواندن بررسی ها را ببینم، و اولین کسی که در لیست بود، متنهایی بود که چشمم گرفت و راز را نشان داد. آرتور آرچ در نهایت مهم بود که نشانهای بزرگ پیش از زمان شناخته شده بود یا تجربه خواندن را خراب کرد؟ تا حدودی، اما پس از یک سوم از این صفحات تبدیل شد، بقیه آنها را برای آن را تشکیل می دهند؟ نه برای من. به سختی می توان گفت که منافع خوانندگان بالقوه بدون دادن بیش از حد به دیگران موجب می شود. یکی دیگر از بازنگری ها آن را به عنوان داستان شبه علمی تخیلی توصیف کرده و با آن موافق هستم (در حال حاضر به هر حال). دانشجویان، نگهبانان، اهدا کنندگان و مراقبین وجود دارد. آنچه این اصطلاحات به معنی آن است، جایی است که خواندن شما شما را می برد. اخلاق و کاربرد علم پزشکی به بازی می افتد. برای من مشکل این بود که شخصیتها به نظر نمیرسید یا مراقبت می کردند که در جریان بود. پذيرش عمومی و انطباق نتايج حاصل شد. هیچکدام با رانندگی در اطراف با برچسب سپر اعلامیه اداره سوال نیست. شاید نویسنده این را در نظر داشت. نگاهی به اطراف شرایط جهانی مطمئنا نشان می دهد که ما در حال خواب رفتن از طریق زندگی است و باید از خواب بیدار شویم و توجه جدی کنیم. همچنین می تواند به عنوان یک داستان قدیمی در مورد روابط، دوستی ها و اکتشافات منتظر اتفاق بیافتد، زیرا بلوغ جایگاه اجتناب ناپذیر خود را می گیرد. من برای آن اهمیتی نداشتم و سپاسگزار بودم که کمتر از 300 صفحه بود. آن را به عنوان اگر من در یک دولت ناشی از مواد مخدر بود حرکت کرد. دوباره، شاید نقطه؟ اما هی، کتاب ها و خواندن داروهای تفریحی من انتخاب هستند و من انتظار می رود نتایج خاصی داشته باشم.
مشاهده لینک اصلی
این کتاب فنجان چای من نیست من نمی توانستم به هیچ یک از شخصیت ها مربوط شود. ایده این طرح درخشان است، اما اعدام یکنواخت، بی نظیر و بدون هیچ گونه اختلاف و اختلاف واقعی بین شخصیت ها بود. این نوع داستان است که به نظر نویسندگان نیاز دارد. هر معضل اخلاقی بین خطوط گفته می شود و من احترام می گذارم که Ishiguro قصد دارد همه چیز را بر روی خوانندگان بگذارد، اما او پیامی واقعی را به ما نمی دهد. من اعتقاد دارم که هر کتاب (حتی 50 سایه خاکستری) پیامی برای ارسال دارد، اما در این مورد من احساس میکنم اسحیفورو خیلی برای انجام این کار ترسناک بود. کتی، روت و تامی دانشجویان هالیشام هستند که به نظر می رسد مدرسه شبانه روزی است. آنها والدین خود را برای بازدید از آنها ندارند، آنها به معلمان خود به عنوان @ guardians @ اشاره می کنند. داستان آنها را از روزهای اول تا آخر عمر دنبال می کند. بیشتر یا کمتر، آنها باقی ماندن همان افراد که آنها به عنوان 12 ساله هستند. برخی از درگیری های ناخوشایند بین کتی و روت وجود دارد که هرگز حل و فصل نمی شود و برخی احساسات ظریف و به خوبی توسعه یافته بین کتی و تامی وجود ندارد. بله، یک مثلث عشق است. کتی شخصیت اصلی ماست و از طریق بخشی از کتاب او زندگی خود را در Hailsham به یاد می آورد، اما من فکر می کنم موضوع اصلی این است که چگونه روت هر گونه رفتار و رفتار تهاجمی خود را در برابر او سوءاستفاده و بدرفتاری قرار داده است. و همه فقط اجازه دهید او را انجام دهد. من در انتظار چند پیچ و تاب بزرگ و یا حداقل برخی از رویداد بزرگ بود، اما هرگز واقعا آمد. انگیزه بی انتها گالری مرموز بود که شامل آثار هنری همه دانش آموزان بود. در نهایت، ما متوجه شدیم که چرا معلمان آنها را جمع آوری کردند، اما این دلیل آن نبود که ما امیدوار بودیم. به حقیقت گفته می شود که هر کس در هالیشام به منفعل بودن و ترس از خواسته های خود منجر شد، همه آنها شستشوی مغزی و ساده لوحانه بودند و واقعا نمی دانستند که جهان واقعی ساخته شده است. حتی به عنوان NARRATOR ما، کتی به نظر می رسید مانند او احساسات واقعی برای هر چیزی، به جز هر کسی نیست. در واقع، او به نظر می رسید که او فقط یک بازدید کننده در زندگی خود بود. او همیشه برای تامی، تمام عمر خود را احساس می کرد، اما او هرگز آنها را تحسین نمی کرد، حتی به خودی خود، علیرغم همه چیزهایی که بین آنها در طول تمام این سال ها اتفاق افتاد. صادقانه بگویم اگر بخواهم تامی را دوست داشته باشم نمی توانم بگویم، زیرا نوشتن خیلی خالی است. من طرفدار سبک نوشتن نیستم، مکالمه ای (که لزوما بد نیست)، خشک، پر از بی حوصلگی هجوم و بخش های حیاتی گفته می شود همانطور که فقط یک فنجان چای بود. من نمی توانستم احساس همدردی کنم، زیرا حتی نمی توانستم احساس کنم که کتی احساسات عواقب ناشی از همه چیز را برای او اتفاق می افتد. کتی یک راوی جامد است، اما من فکر می کنم او شرایط را بدون درک درستی از آنها ارائه می دهد. من واقعا نمی توانم راوی خود را غیر قابل اعتماد بخوانم، اما به من چگونگی درک بعضی از شرایط بهتر از او را متذکر شدم. او خیرخواه است، اما او واقعا برای خودش ایستاده و زمانی که سختش فقط کارهای اشتباه انجام می دهد. او با مشکلات حل نمی کند، او از آنها فرار می کند و زیر دامن Ruths پنهان می شود. او برای آنچه که می خواهد می جنگد، او اجازه می دهد روت به او بگوید چه کاری باید انجام دهد. کتی چند لحظه خرد داشت. برای کسی که به سختی چیزی را که در اطراف او اتفاق می افتد درک می کند، می تواند واقعا تحلیلی باشد. اما من فکر می کنم مشکل بزرگتر این است که همه آنها هرگز یاد نمی گیرند که چگونه واقعا زنده بمانند، فقط چگونه می توانند زنده بمانند. روت شخصیت برجسته ترین کتاب است و نه دلیل خوبی. من از تنفسش متنفرم Shes selfish، pretentious، mean، full of envy و صادقانه نمی توانم فضیلتی را در او پیدا کنم. او تمام عمر خود را صرف تلاش برای حفظ تامی و کتی از هم جدا کرد و من هنوز هم نمی فهمم چرا. انگیزه او این بود که او نمی خواست احساس تنهایی کند، زیرا او و کتی بهترین دوستانreal بودند پس از Hailsham. او همیشه دختران زیادی را برای شرکتش دعا میکرد. به نظر می رسد او کارش را فقط به خاطر اینکه می تواند انجام دهد. Shes تا متکبر و خودخواهانه. تامی یک افسردگی است با وقایع گریزی از خشم. اون خیلی عمیق تر از روت و حتی کتی نبود. من نمی دانم چه چیزی در مورد او بگویم. ربات بیشتر از یک انسان است، اما حدس می زنم این نقطه یک کتاب است. صادقانه بگویم، من کمی سخت در اینجا، اما من خیلی دیوانه که در کل کتاب کتی و روت @ می خواهم @ تامی و من هنوز هم نمی دانم چرا. در کتاب بسیاری از چیزهای غیر قابل توضیح وجود دارد که حتی سوراخ ها را نیز ترسیم می کنند، که بیشتر آنها فقط نشانه ای از بی توجهی نویسنده است. یا، همانطور که در ابتدا گفتم، این کتاب فقط برای من نیست. هس به راحتی توسط روت کنترل می شود. من مطمئن نیستم که کتی و تامی واقعا در عشق هستند. بله، من آنها را می بینم و تمام زندگی خود را برای یکدیگر می بینم، اما عاشق بودن همانند شهوت نیست. آنها چند لحظه به یاد ماندنی داشتند وقتی بچه بودند، اما بیشتر آنها رابطه پلاتونی داشتند، همانطور که آنها برای پیوند خود برای شخصی شدن ترسیده بودند. چک کنید وبلاگ من!
مشاهده لینک اصلی
* SEPT WRAP-UP / OCT TBR + BOOKBUDDYATHON WRAP-UP ویدئو https://youtu.be/s11WG-fcg5EAlthough من فکر می کنم تجربه خواندن رمان بهتر است بدون دانستن بسیار در مورد آن، عنصری احتمالی (مشاهده اسپویلر) [( که دانش آموزان Hailsham کلون ساخته شده برای اهدای عضو هستند) (پنهان کردن اسپویلر)] محدوده این داستان نیست. واقعیت این است که داستان به آرامی حرکت می کند اگر از این عنصر آگاه هستید و شخصیت اصلی تقریبا بی نظیر ضعیف است و بهترین دوستش بدبخت است اما دوباره آن ها را نابود می کنند. این داستان، به نظر من فروتنانه، در مورد علم و اخلاق کمتر است، اما بیشتر در مورد آن چیزی است که زندگی یک زندگی را داشته است. در پایان داستان (همانطور که در انتهای یک زندگی است - تماس با آقای اسحاقورو) پرسش های بسیاری وجود دارد: سوالات عصبانی برای بچه ها و بزرگسالان Hailsham و کسانی که آنها را دوست دارند، که سوالات شخصیت های اصلی را با خود ببرند، خواسته است. سوالات بیچارگی برای هر کس دیگری، هر دو در داخل و خارج از کتاب؛ سوالات گسترده ای که شاید چنین بی پاسخ هستند و همچنین ممکن است سوالاتی به جز اعلامیه های آرام پذیرش نداشته باشند. منظورش چیست؟ Hailsham بی معنی بود؟ اما زندگی چیست؟ آیا یک نقطه وجود دارد یا زندگی بی معنی است؟ یا این فقط بی معنی است اگر ما آن را معنی نمی دهیم؟ یا حتی بی فایده است، پس از آن که ما به معنای خودمان اطمینان دادیم که زیبایی دارد، مثل رنگ کردن یک تصویر - قطعا وجود دارد اما غیر ضروری است؟ چه کسی می داند؟ ما زندگی میکنیم و میمیریم ما در میان غذا و ورزش و مطالعات و افرادی که دوستشان داریم و همچنین افرادی که ما را دوست ندارند، پر می کنیم. و آیا این چیزی نیست که بچه های Hailsham برای اکثر زندگی خود تجربه می کنند؟ آیا این - آغاز و پایان و مردم و تجربیات که پر از میانه هستند - آنچه ما برای بسیاری از ما خود تجربه می کنیم؟ برای این زمان دوست داشتنی بچه ها در Hailsham زندگی می کنند، زندگی آنها تنها به عنوان بی اهمیت است و یا به عنوان خود ما انجام می شود. مسئله کنترل و دانش وجود دارد، اما تعداد زیادی وجود دارد که می تواند استدلال کند که برای همه ما اعتقاد بر این است که ما در مورد آنچه در جوامع ما، دولت های ما، دنیای ما آگاهی داریم، نیمه نمی دانیم. بنابراین، زندگی می کرد و چه کسی می گفت چه معنایی دارد؟
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب هرگز ترکم مکن
خرید کتاب هرگز ترکم مکن
جستجوی کتاب هرگز ترکم مکن در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
در نهایت من از این خیلی بیشتر از آنچه که در ابتدا انتظار داشتم لذت بردم. (مشاهده ی اسپویلر) [من کسی هستم که توسط حقیقت به وحشت افتاده است، اما من اغلب با هنرمندانی که عمدا به من می چسبانند، به من دلگرمی می کنند، و این بی قراری شروع به عقب می کند تا از طریق کتاب. با این حال، طرح منحرف شد و شور و شوق من را تحریک کرد، حس ترس و وحشت در یک نوشیدنی قابل تحمل باقی ماند و او را برکت داد، هرگز اسحاقو هرگز به جزئیات جسورانه ای از هر نوع که من کاملا از آن سپاسگزارم خسته شدم. از این رو، مفهوم دودویی مبهم، که بسیار اندک به نظر می رسد به عنوان خواننده به دیدگاه فرد اول قفل شده است. من در این مورد چیزهای کمی را باور نکردم، اما من به طور کلی در مورد روح اعتماد به نفس بسیار متقاعد شده ام، زیرا من بیشتر علاقه مند به عمق اخلاقی، روابط و شخصیت ها هستم. در انتها آزمایش اندیشه Ishiguros شروع به بار آوردن برخی از فلسفی مفید برای من، هر چه کاستی های آن. اوج زمانی که کتی و تامی ملاقات خانم امیلی و ماری کلود با سوالاتی که من در ذهنم ساختم صحبت کردم، اما جزئیات اضافی را که باعث انعکاس بیشتر شد، اضافه کرد. به عنوان یک گیاهخوار، من فکر کردم مفید است که پروژه Hailsham را به ایده گوشت رفاه بالا مرتبط سازید. من می بینم که بهتر است، اما من هنوز در حال خرید نیست، با تشکر. (مخفی کردن اسپویلر)] جاذبه اصلی اینجا برای من است که واقعا کتی صدای است، که به طعم و مزه همه خوانندگان نمی شود به عنوان هیچ خلق و خوی شعری. او به طور کامل گاه به گاه و بی ادعا است و توصیف او از اندیشه ها و احساسات با توجه تقریبا دردناک طبیعت گرایی به جزئیات و بافت دنیوی رونق پیدا می کند. برای مثال، هنگامی که او برای توصیف نقاشی های حیوان Tommys، تقریبا می توانست احساس غم و اندوه پروسۀ بنفش را از بین ببرد، اما Ishiguro نگهداری محدودیت دارد. کتی صدای خاصی دارد، به غیر از قطعا از عاشقانه و شعر بودن آزاد است؟ به استثنای هوشمندانه آشکار و دیدگاه غالبا بر روی همه چیز که اتفاق می افتد، من فقط عاشق نحوه شیوه او با تجربه او هستم. سبک کتیس از شیلی رشد می کند، کاملا در میان همسالان او، هرگز به تنهایی، دائما ارتباط برقرار می کند. توجه شدید به عادی من به یاد موز Yoshimoto (مشاهده اسپویلر) [هزینه های این کتاب در شرکت Kathys همچنین موج می زند در خانه خانم Emilys همه خوشمزه ترین پوچ است. بحث پیرامون زن پیرامون روح کلون ها، به ظاهر مسخره است. هیچ راهی برای استناد به این نکته وجود ندارد که تامی و کتی کمتر از همتایان خود هستند. تجربه آنها در Hailsham، غوطه ور شده در هنر، ورزش و زندگی جمعی یک خانه مدرسه، این را بیشتر آشکار ساخته است (به این دلیل که سبک کتیس روح را به عنوان یک رشد اجتماعی قابل خواندن قابل خواندن می کند، چیزی که هر تجربه ای از تماس با انسانی را تصحیح می کند) واقعی در نهایت، شخصیت بی نظیرش، ظاهرا غیرقابل انطباق، منحصر به فرد است. او مراقب خوب است؛ او اهدا کنندگان خود را آرام نگه می دارد. او برای خواننده به همان شیوه عمل می کند. همچنین یک مثلث عشق در مرکز کتاب است و به طور فزاینده ای فکر می کنم که این لایه عمق مهم را به کلی حل می کند و قطعه را حل می کند. روت و تامی هر دو نابالغ رفتار می کنند و در حالی که کتی معموال خود را به خوبی می پذیرد، تصادفی از ظلم و ستم در اواخر کتاب، او را در نور کم نشان می دهد. رفتارهایشان به هیچ وجه غیر عادی نیستند، اما من فکر می کنم، روحیه فانتزی، فریب و دستکاری، واکنش به وضعیت وحشتناکی که او نمی تواند کنترل و کنترل کند، در حالی که تامی های خشونت آمیز و بی نظیر از بروز خلق و خوی منعکس کننده عدم توانایی موازی او برای پردازش همان وحشت است. اگر این افراد شخصیت های آسیب دیده را داشته باشند، ما می توانیم این را به دلخواه خود (فقدان روحانی)، بلکه به سرزنش سرنوشت خود اختصاص دهیم. این علائم تروما، محکومیت هالیشام هستند. (پنهان کردن اسپویلر)]
مشاهده لینک اصلی
2â~ ... اولین Kazuo Ishiguro من، هر چند من فیلم نسخه از باقی مانده از روز را دوست داشتم. دانستن هیچ چیز در حال رفتن، موضوع بسیار شگفت انگیز بود، اما تصمیم گرفتم نگاهی سریع به چند نفر از دوستانم داشته باشم، قصد نداشتم خواندن بررسی ها را ببینم، و اولین کسی که در لیست بود، متنهایی بود که چشمم گرفت و راز را نشان داد. آرتور آرچ در نهایت مهم بود که نشانهای بزرگ پیش از زمان شناخته شده بود یا تجربه خواندن را خراب کرد؟ تا حدودی، اما پس از یک سوم از این صفحات تبدیل شد، بقیه آنها را برای آن را تشکیل می دهند؟ نه برای من. به سختی می توان گفت که منافع خوانندگان بالقوه بدون دادن بیش از حد به دیگران موجب می شود. یکی دیگر از بازنگری ها آن را به عنوان داستان شبه علمی تخیلی توصیف کرده و با آن موافق هستم (در حال حاضر به هر حال). دانشجویان، نگهبانان، اهدا کنندگان و مراقبین وجود دارد. آنچه این اصطلاحات به معنی آن است، جایی است که خواندن شما شما را می برد. اخلاق و کاربرد علم پزشکی به بازی می افتد. برای من مشکل این بود که شخصیتها به نظر نمیرسید یا مراقبت می کردند که در جریان بود. پذيرش عمومی و انطباق نتايج حاصل شد. هیچکدام با رانندگی در اطراف با برچسب سپر اعلامیه اداره سوال نیست. شاید نویسنده این را در نظر داشت. نگاهی به اطراف شرایط جهانی مطمئنا نشان می دهد که ما در حال خواب رفتن از طریق زندگی است و باید از خواب بیدار شویم و توجه جدی کنیم. همچنین می تواند به عنوان یک داستان قدیمی در مورد روابط، دوستی ها و اکتشافات منتظر اتفاق بیافتد، زیرا بلوغ جایگاه اجتناب ناپذیر خود را می گیرد. من برای آن اهمیتی نداشتم و سپاسگزار بودم که کمتر از 300 صفحه بود. آن را به عنوان اگر من در یک دولت ناشی از مواد مخدر بود حرکت کرد. دوباره، شاید نقطه؟ اما هی، کتاب ها و خواندن داروهای تفریحی من انتخاب هستند و من انتظار می رود نتایج خاصی داشته باشم.
مشاهده لینک اصلی
این کتاب فنجان چای من نیست من نمی توانستم به هیچ یک از شخصیت ها مربوط شود. ایده این طرح درخشان است، اما اعدام یکنواخت، بی نظیر و بدون هیچ گونه اختلاف و اختلاف واقعی بین شخصیت ها بود. این نوع داستان است که به نظر نویسندگان نیاز دارد. هر معضل اخلاقی بین خطوط گفته می شود و من احترام می گذارم که Ishiguro قصد دارد همه چیز را بر روی خوانندگان بگذارد، اما او پیامی واقعی را به ما نمی دهد. من اعتقاد دارم که هر کتاب (حتی 50 سایه خاکستری) پیامی برای ارسال دارد، اما در این مورد من احساس میکنم اسحیفورو خیلی برای انجام این کار ترسناک بود. کتی، روت و تامی دانشجویان هالیشام هستند که به نظر می رسد مدرسه شبانه روزی است. آنها والدین خود را برای بازدید از آنها ندارند، آنها به معلمان خود به عنوان @ guardians @ اشاره می کنند. داستان آنها را از روزهای اول تا آخر عمر دنبال می کند. بیشتر یا کمتر، آنها باقی ماندن همان افراد که آنها به عنوان 12 ساله هستند. برخی از درگیری های ناخوشایند بین کتی و روت وجود دارد که هرگز حل و فصل نمی شود و برخی احساسات ظریف و به خوبی توسعه یافته بین کتی و تامی وجود ندارد. بله، یک مثلث عشق است. کتی شخصیت اصلی ماست و از طریق بخشی از کتاب او زندگی خود را در Hailsham به یاد می آورد، اما من فکر می کنم موضوع اصلی این است که چگونه روت هر گونه رفتار و رفتار تهاجمی خود را در برابر او سوءاستفاده و بدرفتاری قرار داده است. و همه فقط اجازه دهید او را انجام دهد. من در انتظار چند پیچ و تاب بزرگ و یا حداقل برخی از رویداد بزرگ بود، اما هرگز واقعا آمد. انگیزه بی انتها گالری مرموز بود که شامل آثار هنری همه دانش آموزان بود. در نهایت، ما متوجه شدیم که چرا معلمان آنها را جمع آوری کردند، اما این دلیل آن نبود که ما امیدوار بودیم. به حقیقت گفته می شود که هر کس در هالیشام به منفعل بودن و ترس از خواسته های خود منجر شد، همه آنها شستشوی مغزی و ساده لوحانه بودند و واقعا نمی دانستند که جهان واقعی ساخته شده است. حتی به عنوان NARRATOR ما، کتی به نظر می رسید مانند او احساسات واقعی برای هر چیزی، به جز هر کسی نیست. در واقع، او به نظر می رسید که او فقط یک بازدید کننده در زندگی خود بود. او همیشه برای تامی، تمام عمر خود را احساس می کرد، اما او هرگز آنها را تحسین نمی کرد، حتی به خودی خود، علیرغم همه چیزهایی که بین آنها در طول تمام این سال ها اتفاق افتاد. صادقانه بگویم اگر بخواهم تامی را دوست داشته باشم نمی توانم بگویم، زیرا نوشتن خیلی خالی است. من طرفدار سبک نوشتن نیستم، مکالمه ای (که لزوما بد نیست)، خشک، پر از بی حوصلگی هجوم و بخش های حیاتی گفته می شود همانطور که فقط یک فنجان چای بود. من نمی توانستم احساس همدردی کنم، زیرا حتی نمی توانستم احساس کنم که کتی احساسات عواقب ناشی از همه چیز را برای او اتفاق می افتد. کتی یک راوی جامد است، اما من فکر می کنم او شرایط را بدون درک درستی از آنها ارائه می دهد. من واقعا نمی توانم راوی خود را غیر قابل اعتماد بخوانم، اما به من چگونگی درک بعضی از شرایط بهتر از او را متذکر شدم. او خیرخواه است، اما او واقعا برای خودش ایستاده و زمانی که سختش فقط کارهای اشتباه انجام می دهد. او با مشکلات حل نمی کند، او از آنها فرار می کند و زیر دامن Ruths پنهان می شود. او برای آنچه که می خواهد می جنگد، او اجازه می دهد روت به او بگوید چه کاری باید انجام دهد. کتی چند لحظه خرد داشت. برای کسی که به سختی چیزی را که در اطراف او اتفاق می افتد درک می کند، می تواند واقعا تحلیلی باشد. اما من فکر می کنم مشکل بزرگتر این است که همه آنها هرگز یاد نمی گیرند که چگونه واقعا زنده بمانند، فقط چگونه می توانند زنده بمانند. روت شخصیت برجسته ترین کتاب است و نه دلیل خوبی. من از تنفسش متنفرم Shes selfish، pretentious، mean، full of envy و صادقانه نمی توانم فضیلتی را در او پیدا کنم. او تمام عمر خود را صرف تلاش برای حفظ تامی و کتی از هم جدا کرد و من هنوز هم نمی فهمم چرا. انگیزه او این بود که او نمی خواست احساس تنهایی کند، زیرا او و کتی بهترین دوستانreal بودند پس از Hailsham. او همیشه دختران زیادی را برای شرکتش دعا میکرد. به نظر می رسد او کارش را فقط به خاطر اینکه می تواند انجام دهد. Shes تا متکبر و خودخواهانه. تامی یک افسردگی است با وقایع گریزی از خشم. اون خیلی عمیق تر از روت و حتی کتی نبود. من نمی دانم چه چیزی در مورد او بگویم. ربات بیشتر از یک انسان است، اما حدس می زنم این نقطه یک کتاب است. صادقانه بگویم، من کمی سخت در اینجا، اما من خیلی دیوانه که در کل کتاب کتی و روت @ می خواهم @ تامی و من هنوز هم نمی دانم چرا. در کتاب بسیاری از چیزهای غیر قابل توضیح وجود دارد که حتی سوراخ ها را نیز ترسیم می کنند، که بیشتر آنها فقط نشانه ای از بی توجهی نویسنده است. یا، همانطور که در ابتدا گفتم، این کتاب فقط برای من نیست. هس به راحتی توسط روت کنترل می شود. من مطمئن نیستم که کتی و تامی واقعا در عشق هستند. بله، من آنها را می بینم و تمام زندگی خود را برای یکدیگر می بینم، اما عاشق بودن همانند شهوت نیست. آنها چند لحظه به یاد ماندنی داشتند وقتی بچه بودند، اما بیشتر آنها رابطه پلاتونی داشتند، همانطور که آنها برای پیوند خود برای شخصی شدن ترسیده بودند. چک کنید وبلاگ من!
مشاهده لینک اصلی
* SEPT WRAP-UP / OCT TBR + BOOKBUDDYATHON WRAP-UP ویدئو https://youtu.be/s11WG-fcg5EAlthough من فکر می کنم تجربه خواندن رمان بهتر است بدون دانستن بسیار در مورد آن، عنصری احتمالی (مشاهده اسپویلر) [( که دانش آموزان Hailsham کلون ساخته شده برای اهدای عضو هستند) (پنهان کردن اسپویلر)] محدوده این داستان نیست. واقعیت این است که داستان به آرامی حرکت می کند اگر از این عنصر آگاه هستید و شخصیت اصلی تقریبا بی نظیر ضعیف است و بهترین دوستش بدبخت است اما دوباره آن ها را نابود می کنند. این داستان، به نظر من فروتنانه، در مورد علم و اخلاق کمتر است، اما بیشتر در مورد آن چیزی است که زندگی یک زندگی را داشته است. در پایان داستان (همانطور که در انتهای یک زندگی است - تماس با آقای اسحاقورو) پرسش های بسیاری وجود دارد: سوالات عصبانی برای بچه ها و بزرگسالان Hailsham و کسانی که آنها را دوست دارند، که سوالات شخصیت های اصلی را با خود ببرند، خواسته است. سوالات بیچارگی برای هر کس دیگری، هر دو در داخل و خارج از کتاب؛ سوالات گسترده ای که شاید چنین بی پاسخ هستند و همچنین ممکن است سوالاتی به جز اعلامیه های آرام پذیرش نداشته باشند. منظورش چیست؟ Hailsham بی معنی بود؟ اما زندگی چیست؟ آیا یک نقطه وجود دارد یا زندگی بی معنی است؟ یا این فقط بی معنی است اگر ما آن را معنی نمی دهیم؟ یا حتی بی فایده است، پس از آن که ما به معنای خودمان اطمینان دادیم که زیبایی دارد، مثل رنگ کردن یک تصویر - قطعا وجود دارد اما غیر ضروری است؟ چه کسی می داند؟ ما زندگی میکنیم و میمیریم ما در میان غذا و ورزش و مطالعات و افرادی که دوستشان داریم و همچنین افرادی که ما را دوست ندارند، پر می کنیم. و آیا این چیزی نیست که بچه های Hailsham برای اکثر زندگی خود تجربه می کنند؟ آیا این - آغاز و پایان و مردم و تجربیات که پر از میانه هستند - آنچه ما برای بسیاری از ما خود تجربه می کنیم؟ برای این زمان دوست داشتنی بچه ها در Hailsham زندگی می کنند، زندگی آنها تنها به عنوان بی اهمیت است و یا به عنوان خود ما انجام می شود. مسئله کنترل و دانش وجود دارد، اما تعداد زیادی وجود دارد که می تواند استدلال کند که برای همه ما اعتقاد بر این است که ما در مورد آنچه در جوامع ما، دولت های ما، دنیای ما آگاهی داریم، نیمه نمی دانیم. بنابراین، زندگی می کرد و چه کسی می گفت چه معنایی دارد؟
مشاهده لینک اصلی