دختر پشت سرم است. «کجا میبریام؟» این را صد بار پرسیده است. جواب میدهم: «میبرمات پیش مادر واقعیات.» میگوید: «من مادر واقعیام را میشناسم. تو مادر واقعیام هستی.»
جواب میدهم: «وقتی مادر واقعیات را ببینی بهجا میآوریاش. تندتر بیا، باید شبنشده برگردیم.» یک قدم راه میرود و یک قدم میدود که از من عقب نماند.
به اعماق جنگل میرویم. جایی که تا فرسنگها دورترش آدمیزادهیی منزل ندارد. میگویم: «کمی استراحت کنیم.» پهلوی هم مینشینیم و به کندهی بلوط بزرگی تکیه میدهیم. از سبدش نان و پنیر و تنگ آبی بیرون میآورد و مشغول میشویم.
آهستهآهسته میرویم. نکند گم شدهایم؟ دختر مرتب عقب میماند. میلندد: «امکان ندارد بتوانیم پیش از تاریک شدن برگردیم.» جواب میدهم: «این را بسپار به من.»
در تاریکترین نقطهی دل جنگل میایستم. میگویم: «دوباره استراحت کنیم.» مانتوش را میگیرم و بر برگها پهن میکنم. مینشینیم. میگویم «بیا اینجا» و دستام را دورش حلقه میکنم. لرزهی خفیفی تو بدناش میدود. دومینبار است که میگذارم به من دست بزند. میگویم: «چشمات را ببند.» سکوت آنقدر عمیق است که صدای خشخش لباسهامان را میشنویم. صدای ساییده شدن لباس خاکستری او به لباس مشکی من. سرش را بر شانهام میگذارد. من و او، دو موجود واقعی، بر دریایی از برگهای پاییزی نشستهایم.
شروع میکنم: «به اینجا آوردمات که دربارهی والدینات چیزهایی به تو بگویم. نمیدانم کی به تو گفته پدرت شربتساز ِاهل ِدتفرد بوده که به کشورهای دریای شمال فراری شده، این داستان درست نیست. پدرت مردی است به اسم دنییل فو. همان مردی که تو را به پاییدن خانهی نوئینگتن واداشت. او به تو گفت من مادرت هستم، بیگفتوگو داستان مرد شربتساز را هم خودش نوشته است. این مرد در فلندرز چند گردان دارد.»
میخواهد چیزی بگوید اما ساکتاش میکنم.
میگویم: «میدانم حرفی که میخواهی بزنی درست نیست. میدانم میخواهی بگویی به عمرت این دنییل فو را ندیدهای. اما از خودت بپرس، این خبر که مادرت سوزان بارتنی است که در فلان خانه در استوک نوئینگتن زندگی میکند، از کجا به گوش تو رسید؟»
زیر لب میگوید: «سوزان بارتن اسمام است.»
«چیز زیادی را ثابت نمیکند. در این کشور تا دلات بخواهد سوزان بارتن هست، کافی است کمی بگردی. دوباره میگویم: چیزهایی که دربارهی والدینات میدانی همه قصه است، قصههایی که همه از یکجا آب میخورد.»
میگوید: «پس مادر واقعی من کی است؟»
«تو پدرزادی. مادر نداری. دردی که میکشی درد نداشتن است نه درد از دست دادن. تو میخواهی در وجود من چیزی پیدا کنی که هیچوقت نداشتهای.»
میگوید: «پدرزاد، تا حالا این کلمه را نشنیده بودم.» سر تکان میدهد.
منظورم از پدرزاد چی است؟ در سپیدهدم خاکستری لندن از خواب بیدار میشوم و هنوز این کلمه در گوشام طنینانداز است. از پنجره که نگاه میکنم خیابان خلوت است. دختر رفته که رفته؟ سرانجام او را در جنگل طرد کرده، از خود رانده و گم کردهام؟ آنقدر پای درخت بلوط مینشیند تا برگریزان او را بپوشاند؟ او و سبدش را؟ و از او جز تودهیی قهوهیی و طلایی به چشم نخورد؟
http://www.cheshmeh.ir/book/دشمن.htm
http://www.vandadjalili.com/article/13/
خرید کتاب دشمن
جستجوی کتاب دشمن در گودریدز
معرفی کتاب دشمن از نگاه کاربران
اگر در مورد دقیقا تعریف کردیدpost modern @ lit کاملا مشخص نیست، این کتابی است که آن را به طور کامل نشان می دهد. من در 18 سالگی آن را اول خواندم و هنوز هم بهترین مقدمه ای است که می توانم تصور کنم. من فکر می کنم زیبایی، ساختار کار است، چگونه آن را به موازات تخیلی که به نظر می رسد دوباره تصور می کند، با ظرافت و بندگی و بدون شکوفایی. تا آخرین صفحات، آن را تقریبا به صورت شبیه به یک حساب ساده و ساده می نویسد. سپس شما با شعر فصل آخر برخورد می کنید و به طور ناگهانی یک رمان در مورد قصه گویی، در مورد زبان و درون متنوع، در مورد صداهای دایره ای، در مورد ایجاد افسانه و زاویه های بی نهایت برای درک هر روایت می شود.
مشاهده لینک اصلی
من یک مقاله در این کتاب برای یک کلاس ادبی نوشتم، بنابراین من مشتاق سخنرانی در اینجا هستم، تا بتوانم به طور کامل حرف بزنم. من با گفتن این که این یک پیشگویی بسیار خلاقانه در سنت / تاریخ متناوب Defoes @ Robinson Crusoe @ است و با لایه های زیادی از آن می توان کاوش کرد، حل و فصل می شود. من بر روی ماهیت پست سلطنتی خود متمرکز شدم، به ویژه اینکه چگونه دیگر در تحقق خودم کار می کنم - در این مورد، چگونه سوسن از جمعه استفاده می کند تا به شیوه های مختلف در واقعیت های بینابینی دنیای پس از اعمال سلطه، هویت او را اصلاح کند، حتی زمانی که سکوت او باعث می شود او را بیشتر از @ informative informing @ thannative informner @ (آخرین جمله متعلق به گایاتری اسپیفاک). نوشته شده و تحریک آمیز.
مشاهده لینک اصلی
به طور کامل از بین رفته. من این است. یک کتاب باشکوه. من مطمئن نیستم که در پایان چه اتفاقی افتاد یا چه اتفاقی افتاد، اما خواندنش خیلی خوب بود. من خیلی دلم برات تنگ شده بود چون کوتیزی جایزه نوبل را به دست آورد و من فکر می کردم @ foe @ سخت است که بخواند، اما آن را به من زد و بلافاصله من را نگه داشت. متاسفانه من آن را از کتابخانه قرض گرفتم، بنابراین من مجبورم از طریق هزینه از خرید آن خواندن دوباره و فکر کردن در مورد آن طولانی تر. روایت، از طریق گفتگو، نامه و @ action @ برگ، به اندازه کافی برای بررسی بسیاری از سوالات - و آنهایی که بزرگ در آن - گفت و گو روشن و دلپذیر بود. بشریت، شفقت، حس خود و چگونگی یک داستان می شود. به علاوه، در قرن هجدهم تنظیم شده است. کامل. همچنین، باعث می شود که من برگردم @ Robinso Crusoe @. :)
مشاهده لینک اصلی
این کتاب فریبنده کمی با موضوعاتی است که علاقه مندان به نویسندگان و داستانپردازان (و دوستداران داستان) و یا هر کسی که علاقه مند به تاریخ استعماری و یا خاموش کردن زنان، فرهنگ های دیگر ... هر کسی از قدرت کم، واقعا دارد. من بسیار توصیه می کنم خواندن Foe به زودی پس از رابینسون Crusoe. این سوالات بسیار جالبی را مطرح می کند و متضاد بین سبک (عملکرد) نویسندگان رئالیسم نسبت به اردوگاه های پسامدرنیسم را تضمین می کند. متافیزیک آن در حقیقت واقعی است و من را به سوال و انتقاد از Defoe / Crusoe در نور جدید. من دوست دارم زبان Coetzees. من همیشه داستان هایش را در دسترس نمی بینم، اما زمانی که انجام می دهم، آنها را دوست دارم. این یکی از آن هاست.
مشاهده لینک اصلی
هوشمند و به خوبی نوشته شده است. هنگامی که این کار را تمام کردم، یک مقاله پاسخی را برای کلاس به راحتی نوشتم. فقط وجود دارد بسیار وجود دارد! گفتم، من می گویم که درخشندگی آن تقریبا زیانش است. به نظر غیر ممکن است، اما درست است. کوتزی به این نکته توجه دارد که تقریبا کتاب را ... دوردست می سازد. این یک روش وحشتناک برای توصیف آن است که من فکر می کنم، اما در حال حاضر آن است که همه من کردم. این فاصله ای بود که من با @ so-so @ احساس در مورد این کتاب را ترک کرد. نه ایده های پشت این کتاب (که من دوست داشتم)، بلکه خود کتاب بود.
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب دشمن
جواب میدهم: «وقتی مادر واقعیات را ببینی بهجا میآوریاش. تندتر بیا، باید شبنشده برگردیم.» یک قدم راه میرود و یک قدم میدود که از من عقب نماند.
به اعماق جنگل میرویم. جایی که تا فرسنگها دورترش آدمیزادهیی منزل ندارد. میگویم: «کمی استراحت کنیم.» پهلوی هم مینشینیم و به کندهی بلوط بزرگی تکیه میدهیم. از سبدش نان و پنیر و تنگ آبی بیرون میآورد و مشغول میشویم.
آهستهآهسته میرویم. نکند گم شدهایم؟ دختر مرتب عقب میماند. میلندد: «امکان ندارد بتوانیم پیش از تاریک شدن برگردیم.» جواب میدهم: «این را بسپار به من.»
در تاریکترین نقطهی دل جنگل میایستم. میگویم: «دوباره استراحت کنیم.» مانتوش را میگیرم و بر برگها پهن میکنم. مینشینیم. میگویم «بیا اینجا» و دستام را دورش حلقه میکنم. لرزهی خفیفی تو بدناش میدود. دومینبار است که میگذارم به من دست بزند. میگویم: «چشمات را ببند.» سکوت آنقدر عمیق است که صدای خشخش لباسهامان را میشنویم. صدای ساییده شدن لباس خاکستری او به لباس مشکی من. سرش را بر شانهام میگذارد. من و او، دو موجود واقعی، بر دریایی از برگهای پاییزی نشستهایم.
شروع میکنم: «به اینجا آوردمات که دربارهی والدینات چیزهایی به تو بگویم. نمیدانم کی به تو گفته پدرت شربتساز ِاهل ِدتفرد بوده که به کشورهای دریای شمال فراری شده، این داستان درست نیست. پدرت مردی است به اسم دنییل فو. همان مردی که تو را به پاییدن خانهی نوئینگتن واداشت. او به تو گفت من مادرت هستم، بیگفتوگو داستان مرد شربتساز را هم خودش نوشته است. این مرد در فلندرز چند گردان دارد.»
میخواهد چیزی بگوید اما ساکتاش میکنم.
میگویم: «میدانم حرفی که میخواهی بزنی درست نیست. میدانم میخواهی بگویی به عمرت این دنییل فو را ندیدهای. اما از خودت بپرس، این خبر که مادرت سوزان بارتنی است که در فلان خانه در استوک نوئینگتن زندگی میکند، از کجا به گوش تو رسید؟»
زیر لب میگوید: «سوزان بارتن اسمام است.»
«چیز زیادی را ثابت نمیکند. در این کشور تا دلات بخواهد سوزان بارتن هست، کافی است کمی بگردی. دوباره میگویم: چیزهایی که دربارهی والدینات میدانی همه قصه است، قصههایی که همه از یکجا آب میخورد.»
میگوید: «پس مادر واقعی من کی است؟»
«تو پدرزادی. مادر نداری. دردی که میکشی درد نداشتن است نه درد از دست دادن. تو میخواهی در وجود من چیزی پیدا کنی که هیچوقت نداشتهای.»
میگوید: «پدرزاد، تا حالا این کلمه را نشنیده بودم.» سر تکان میدهد.
منظورم از پدرزاد چی است؟ در سپیدهدم خاکستری لندن از خواب بیدار میشوم و هنوز این کلمه در گوشام طنینانداز است. از پنجره که نگاه میکنم خیابان خلوت است. دختر رفته که رفته؟ سرانجام او را در جنگل طرد کرده، از خود رانده و گم کردهام؟ آنقدر پای درخت بلوط مینشیند تا برگریزان او را بپوشاند؟ او و سبدش را؟ و از او جز تودهیی قهوهیی و طلایی به چشم نخورد؟
http://www.cheshmeh.ir/book/دشمن.htm
http://www.vandadjalili.com/article/13/
خرید کتاب دشمن
جستجوی کتاب دشمن در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
من یک مقاله در این کتاب برای یک کلاس ادبی نوشتم، بنابراین من مشتاق سخنرانی در اینجا هستم، تا بتوانم به طور کامل حرف بزنم. من با گفتن این که این یک پیشگویی بسیار خلاقانه در سنت / تاریخ متناوب Defoes @ Robinson Crusoe @ است و با لایه های زیادی از آن می توان کاوش کرد، حل و فصل می شود. من بر روی ماهیت پست سلطنتی خود متمرکز شدم، به ویژه اینکه چگونه دیگر در تحقق خودم کار می کنم - در این مورد، چگونه سوسن از جمعه استفاده می کند تا به شیوه های مختلف در واقعیت های بینابینی دنیای پس از اعمال سلطه، هویت او را اصلاح کند، حتی زمانی که سکوت او باعث می شود او را بیشتر از @ informative informing @ thannative informner @ (آخرین جمله متعلق به گایاتری اسپیفاک). نوشته شده و تحریک آمیز.
مشاهده لینک اصلی
به طور کامل از بین رفته. من این است. یک کتاب باشکوه. من مطمئن نیستم که در پایان چه اتفاقی افتاد یا چه اتفاقی افتاد، اما خواندنش خیلی خوب بود. من خیلی دلم برات تنگ شده بود چون کوتیزی جایزه نوبل را به دست آورد و من فکر می کردم @ foe @ سخت است که بخواند، اما آن را به من زد و بلافاصله من را نگه داشت. متاسفانه من آن را از کتابخانه قرض گرفتم، بنابراین من مجبورم از طریق هزینه از خرید آن خواندن دوباره و فکر کردن در مورد آن طولانی تر. روایت، از طریق گفتگو، نامه و @ action @ برگ، به اندازه کافی برای بررسی بسیاری از سوالات - و آنهایی که بزرگ در آن - گفت و گو روشن و دلپذیر بود. بشریت، شفقت، حس خود و چگونگی یک داستان می شود. به علاوه، در قرن هجدهم تنظیم شده است. کامل. همچنین، باعث می شود که من برگردم @ Robinso Crusoe @. :)
مشاهده لینک اصلی
این کتاب فریبنده کمی با موضوعاتی است که علاقه مندان به نویسندگان و داستانپردازان (و دوستداران داستان) و یا هر کسی که علاقه مند به تاریخ استعماری و یا خاموش کردن زنان، فرهنگ های دیگر ... هر کسی از قدرت کم، واقعا دارد. من بسیار توصیه می کنم خواندن Foe به زودی پس از رابینسون Crusoe. این سوالات بسیار جالبی را مطرح می کند و متضاد بین سبک (عملکرد) نویسندگان رئالیسم نسبت به اردوگاه های پسامدرنیسم را تضمین می کند. متافیزیک آن در حقیقت واقعی است و من را به سوال و انتقاد از Defoe / Crusoe در نور جدید. من دوست دارم زبان Coetzees. من همیشه داستان هایش را در دسترس نمی بینم، اما زمانی که انجام می دهم، آنها را دوست دارم. این یکی از آن هاست.
مشاهده لینک اصلی
هوشمند و به خوبی نوشته شده است. هنگامی که این کار را تمام کردم، یک مقاله پاسخی را برای کلاس به راحتی نوشتم. فقط وجود دارد بسیار وجود دارد! گفتم، من می گویم که درخشندگی آن تقریبا زیانش است. به نظر غیر ممکن است، اما درست است. کوتزی به این نکته توجه دارد که تقریبا کتاب را ... دوردست می سازد. این یک روش وحشتناک برای توصیف آن است که من فکر می کنم، اما در حال حاضر آن است که همه من کردم. این فاصله ای بود که من با @ so-so @ احساس در مورد این کتاب را ترک کرد. نه ایده های پشت این کتاب (که من دوست داشتم)، بلکه خود کتاب بود.
مشاهده لینک اصلی