کتاب در اولین نگاه

اثر نیکلاس اسپارکس از انتشارات درسا - مترجم: نفیسه معتکف-دهه 2000

At First Sight (Jeremy Marsh & Lexie Darnell, #2), Nicholas Sparks
عنوان: در اولین نگاه؛ نویسنده: نیکلاس اسپارکس؛ مترجم: نفیسه معتکف؛ مشخصات نشر: تهران، درسا، 1386، در 370 ص، شابک: 9789648759358؛ موضوع: داستانهای نویسندگان امریکایی قرن 21 م؛ چاپ قبلی کتاب با ترجمه شهرزاد فتوحی در انتشارات پاینده منتشر شده است


خرید کتاب در اولین نگاه
جستجوی کتاب در اولین نگاه در گودریدز

معرفی کتاب در اولین نگاه از نگاه کاربران
در واقع واقعا زیبا و شیرین و شایان ستایش است و من بیشتر درباره جرمی و کلر خواهم خواسته و مانند زمانی که پیرتر می شوم.

مشاهده لینک اصلی
مقدار زیادی برای پرداختن زیاد نیست.

مشاهده لینک اصلی
پاسخ شخصی: این کتاب را به عنوان 5 ستاره از 5 ستاره محاسبه می کنم زیرا بسیار واقعی بود. من احساس می کنم که تعداد زیادی از مردم در حال حاضر از طریق وضعیت کتاب در معرض آن قرار می گیرند، زیرا برای یک زن و شوهر برای اولین بار ازدواج کرده است. توصیه: من این کتاب را به هر دختر بیش از 14 ساله توصیه می کنم که خواندن داستان های صمیمی و عاشقانه را دوست دارد. من می گویم چون همیشه در میان کاراکترهای کتاب در میان نوعی درام بود که آیا Lexie و Jeremy بود، یا Lexie و دوستانش، یا جرمی و دوستانش. همچنین درس های خوبی برای یادگیری از این کتاب وجود دارد، از جمله چگونگی مقابله با ترساندن در دوران بارداری یا نحوه برخورد با از دست دادن یک دوست عزیز. خصوصیات: Lexie: Lexie بانوی بسیار آرام است. او دوست دارد که در اطراف مردم باشد، اما وقت خود را هم به خود اختصاص می دهد. او در کتابخانه کار می کند، اما زمان زیادی را در رستوران Grandis DorisÂ، Herbs می گذراند. لکسی در دوران بارداری خود بسیار هیجان زده بود. او با جرمی و راشل دورتر شد و خیلی بیشتر گریه کرد. او بسیار مشتاق بود که به یک مادر تبدیل شود، اما این شانس را نداشت زیرا او در هنگام زایمان فوت کرد. جرمی: جرمی در ابتدای کتاب در نیویورک زندگی می کرد. او نویسنده ای بود که دوست داشت تمام زمان خود را صرف نوشتن و گذراندن وقت با خانواده و دوستان کند. وقتی او را در بوئن کریک دیدار کرد، او می دانست او یکی از آن هاست که دوستش دارد و بقیه عمر خود را صرف می کند. هر روز او به او عشق می ورزد، به خصوص روزی که دخترش متولد شد. زندگی او تغییر کرد وقتی که لکسی مرد، اما هنوز هم باید برای Claire.Doris وجود دارد: Doris بانوی بسیار دوست داشتنی بود. او مادربزرگ Lexie بود، و او کسی بود که او را بالا برد. Doris متعلق به محل غذاخوری محلی، گیاهان بود، و به خاطر توانایی او برای حدس زدن بارداری شناخته شده بود. آلوین: آلوین بهترین دوست جرمی در نیویورک بود. او و جرمی بسیار مشابه بودند. اگرچه آنها بهترین دوستان بودند، آلوین سعی کرد جرمی و لکسی را جدا کند. طرح: در ابتدا Lexie و Jeremy می دانستند که آنها باید یک کودک داشته باشند، اما هیچکس نباید بداند. با جرمی در شهر نیویورک و Lexie در بوئن کریک، کارولینای شمالی این رابطه دشوار بود. جرمی به زودی به بوئن کریک نقل مکان کرد تا با لکسی باشد. هنگامی که او برای اولین بار به بوئن کریک رفت، او می دانست که برای آن شهر برای او نیست. او به شهر بزرگ که هرگز خواب ندیده بود استفاده می شد و اکنون در شهر زندگی می کند که همه چیز را در مورد یکدیگر می دانستند. Lexie می خواست خانه ای را بخرد که برای خانواده های رو به رشدش مناسب بود، اما باید منتظر بمانند تا بعد از اینکه ازدواج کردند با هم متحد شوند. او نمی خواست کسی را به تصور اشتباه از رابطه خود، حتی اگر او در حال حاضر باردار است. تنها افرادي که در اين باره مي دانستند آلوين و دوريس بودند. Lexie در اوایل ماه مه عروسی را برنامه ریزی کرد، زیرا می دانست که می تواند تا آن زمان بارداری را پنهان کند. در طول آماده سازی عروسی و شکار خانه، جرمی قادر به نوشتن نبود. او خوب بود، اما او نگران بود چرا که در نیویورک نوشتن چیزی بود که او شناخته شده بود. اگرچه او تحریک شده بود، هیچ کس نمی دانست که می تواند نوشتن کند، به ویژه لکسی. او نمی خواست کسی را بترساند. هنگامی که یک خانه را پیدا کردند، شروع به ساختن آن برای آنها کردند. در آن زمان خانه آماده بود، آنها فقط در مورد ازدواج بودند. پس از ازدواج، آنها یک جشن خانوادگی کوچک داشتند، با مردم محلی در شهر و خانواده ی جرمی از نیویورک. هنگامی که آنها در خانه جدیدشان مستقر شدند، آنها شروع به گفتن افرادی که باردار بودند، حتی اگر اکثر مردم شروع به مصرف او کرده بودند. در این زمان او از آنچه مردم فکر می کرد به خاطر اینکه او خوشحال بود جایی که او بود، نمی ترسید. رابطه آنها با یک بار با هم زندگی می کردند رشد و رشد می کردند. Lexie خیلی هیجان زده بود تا یک بچه کوچک داشته باشد، اما آنها نمیتوانند با یک نام توافق کنند. یک روز پس از اینکه جرمی به گورستان رفت تا پدر و مادر اسب را به قبر برساند، او فکر کرد که نام مادر مادر اسکای بی کامل خواهد بود. کلر کلر نامی بود که هر دو برای دختر کوچکش عاشقش بودند. هنگامی که روز برای Lexie به او آمد، جرمی ترسناک نبود، اما بسیار آرام بود. شاید حتی آرام باشد در آن زمان آنها به بیمارستان رسيدند، لکزي در حال کار در چند ساعت بود. وقتی آنها سرانجام یک اتاق داشتند، مدتها طول کشید تا کلر متولد شد. جرمی با اولین نگاهش به او افتخار کرد. فضای اتاق از شادی تا ترس تنها در عرض چند ثانیه تغییر کرد. Lexie تنفس را متوقف کرد او از اتاق بیرون ریخت. جرمی در شوک بود. چند دقیقه بعد پزشکان او را به اتاق بردند تا اخبار بدی را به او بگویند. Lexie در زایمان فوت کرده است. او برای ساعت ها گریه کرد، او هیچ نظری درباره زندگی خود نداشت. او مطمئن نبود که چگونه عمل کند: غم انگیز است زیرا همسرش رفته است، خوشحال است که او یک دختر جدید داشته یا عصبانی است، زیرا دخترش همسرش را کشت. او همه سه را انتخاب کرد. هنگامی که او در نهایت شجاعت ترک بستر Lexie را داشت و به Claire می رسید، کاملا دوباره با او عاشق شد و می دانست که اکنون باید قوی باشد.

مشاهده لینک اصلی
در نگاه اول توسط نیکلاس اسپارکس یک رمان عاشقانه و فاجعه است که همه در یک مخلوط می شوند، گرچه برخی ممکن است بگویند تراژدی بخشی از یک داستان عاشقانه است. نیکلاس اسپارکس همان چیزی را می بیند. در مصاحبه ای از این سوال پرسید: «در دفترچه یادداشت، روایتگر می گوید:« عاشقان این داستان را عاشقانه می نامند، این عجایب آن را فاجعه می دانند. آیا می توان این تجزیه و تحلیل را به تمام رمان های شما اعمال کرد؟ آیا اینگونه است که رمان های شما را به عنوان داستان های عاشقانه تراژیک می بینید؟ نیکلاس اسپارکس پاسخ داد: «بدون سوال. من سعی می کنم نسخه های مدرن از تراژدی یونان را ایجاد کنم. سوفوکلز و یوروپیدز نقش خود را با این هدف که تماشاچیان طیف وسیعی از احساسات انسانی را شامل می شود، از جمله عشق و تراژدی نوشتند. من در نگاه اول یک فاجعه را مانند شیوه نیکلاس اسپارکس می دانم. جرمی مارش از شهر نیویورک است و مقالاتی در مورد افشای فراطبیعی می نویسد. Lexie Darnell یک کتابدار محلی است که در یک شهر بسیار کوچک به نام بونه کریک زندگی می کند. وقتی Lexie از نیویورک دیدن می کند، دو ملاقات می کند و در مدت شش هفته جرمی و لکسی با هم می خوابند، عاشق می شوند، باردار می شوند، و درگیر می شوند. به همین ترتیب، جرمی به بوئن کریک می رود تا با Lexie زندگی کند و با هم زندگی کند. تنها مشکل این است که این تنظیمات بزرگی برای جرمی است. در نهایت توسط نیکلاس اسپارکس چهار ستاره از سرعت را اندازه می گیرم. وقتی اولین بار خواندن این کتاب را شروع کردم، من دچار مشکل شدم و به دنبال جزئیات بودم. باید اعتراف کنم که ابتدا کمی خسته کننده بود، اما همانطور که خواندن ادامه دادم، در عشق افتادم. طرح غیر منتظره بود. به عنوان مثال من Lexie انتظار نداشتم باردار باشم. همچنین، شخصیت ها و شخصیت های آنها را دوست داشتم. من می توانم بفهمم که آنها کارهایی را انجام می دادند و می توانستم به برخی از مشکلات موجود در این دو موضوع مربوط شوم. سرانجام پایان یافتن پیشبینی نشده بود، من در انگشتانم نگه داشتم

مشاهده لینک اصلی
آیا عشق در نگاه اول واقعا وجود دارد؟ در داستان نیکلاس اسپارکس رمان داستانی در نگاه اول، داستان جرمی مارش و لکسی دانلل ثابت می کند که این پدیده شگفت انگیز در واقع ممکن است. من این کتاب را انتخاب کردم چون از کتابهای دیگر Sparks لذت بردم و می خواستم رمان خوش بینانه را بخوانم. Sparks می گوید جالب است که چگونه دو نفر، هر چند متفاوت از یکدیگر، می توانند ارتباط نامحدود و شدید پیدا کنند، حتی اگر فقط برای یک دوره کوتاه مدت. قهرمانان، Lexie و Jeremy در شهر کوچکی از بوئن کریک، کارولینای شمالی که جرمی برای کار بر روی یک مقاله برای مجله علمی که برای وی کار می کند، فرستاده شده است. آنها اساسا فقط یکدیگر را ملاقات کردند اما به سرعت متوجه شدند که در عشق هستند و لسیی باردار است. با این حال، آنها مجبور به غلبه بر چالش ها هستند، از جمله جرمی بهترین دوست آلوین در تلاش است تا آنها را از هم بپاشد و بلوک نویسنده ی جرمی باشد. داستان آنها باعث می شود تا شما بارها و بارها از عشق سرسبز خود بیدار شوید، اما در دیگر لحظه احساساتی که باعث می شود تجربه شما شدید و متحرک باشد. این کتاب این واقعیت را بیان می کند که همه چیز در نهایت پایان می یابد، به همین دلیل لذت بردن از هر لحظه بسیار ضروری است. درگیری اصلی جرمی و لکسی، مبارزه آنها علیه نظرات مردم اطراف آنها است. آنها برای یافتن راهی که در آن عشق آنها پذیرفته خواهد شد، مبارزه می کنند، مهم نیست که چقدر غیر متعارف این است که ازدواج کنیم، فقط بعد از اینکه یک ماه دیگر درک کردیم. اما لکسی و جرمی همدیگر را می کشند و در توان دارند که نتیجه عشق خود را حتی از قبل قوی تر کنند، زیرا بارهایی که آنها توانسته اند با یکدیگر کنار بیایند. موضوع این رمان همانطور که من تصور می کردم این است که عشق هرگز کامل نیست و می تواند بی رحمانه باشد، اما این بزرگترین چیزی است که فرد می تواند تجربه کند. از طریق این موضوع توانستم بفهمم که هر لحظه باید محبت شود؛ زیرا هرگز مشخص نیست چه اتفاقی خواهد افتاد، مهم نیست چقدر همه چیز به نظر می رسد. Sparks توانست زیبایی این موضوع را از طریق داستان دلهره آور جرمی و لکسی و با یکدیگر زندگی کند. آنها قادر به درک عشق خود و تشخیص آن به عنوان یک برکت هستند، و از این رو با یکدیگر یکدیگر راضی هستند. یکی از نقاط مرکزی این رمان مفهوم اعتماد و ایمان بود. سوال این است که چرا مردم به چیزهایی بدون شواهد اعتقاد دارند، و اینکه چطور ممکن است به طور صریح به دیگران اعتماد کنیم؟ مردم می توانند حقایق را بر روی حوادث صرفا غریزی که هیچ مبنای علمی ندارند، بفهمند، زیرا آنها در قلب خود می دانند که این درست است و اغلب اوقات درست است. این موتیف در مفهوم عشق در ابتدا دیده می شود و شما می توانید بگویید که واقعا عشق است که احساس می کنید و از طریق رویدادهای مختلف. نیکلاس اسپارکس یک سبک نوشتن بسیار راحت و بی دردسر است. او می نویسد همانطور که مردم صحبت می کنند اگر آنها مکالمه داشته باشند، اما هنوز هم می تواند بسیار توصیفی باشد و احساسات را بسیار خوب نشان دهد. با توجه به راه برگشتی که او می نویسد آسان است به شخصیت های او ارتباط برقرار کنید. در این رمان، نوشتن او در ابتدا تا حدی تکراری بود، و آن را شروع به کندتر رمان، اما پایان حرکت و قانع کننده بود. در کل من این کتاب را به هر کسی که داستان عشق خوبی را دوست دارد و کتاب هایی را می بخشد که به خاطر این کتاب انجام می شود لذت می برم. این یک کتاب خوب در مورد درسهای زندگی و عشق بود.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب در اولین نگاه


 کتاب مبانی هنر مسیحی
 کتاب کشف و خلق فرصت های درآمدساز
 کتاب مامان عزیزم...
 کتاب به دنبال لئوناردو داوینچی
 کتاب لگن من را ندیدی؟
 کتاب جلوی دهانم را بگیرم؟