کتاب اگر بمانم

اثر گیل فورمن از انتشارات هیرمند - مترجم: مهرآیین اخوت-دهه 2000

میا هیچ خاطره‌ای از آن تصادف ندارد؛ تنها پس از آن را به خاطر می‌آوَرد: بدنِ آسیب‌دیده و غرق در خونِ خود را می‌بیند، می‌بیند که او را سوار آمبولانس می‌کنند، خانواده‌اش را هم می‌بیند که…
اندک‌اندک باید خود را بازبیابد، باید بفهمد چه وضعیتی دارد، باید بفهمد چه از دست داده و زندگی‌اش چگونه خواهد بود؛ اما بدنش روی تخت بیمارستان است و خود او سرگردان و نامریی. مهم‌تر از همه آن‌که می‌فهمد خودِ او باید تصمیم بگیرد بماند یا برود.
داستانی زیبا که بی‌شک دل خواننده را به درد می‌آوَرَد اما شاید نگاهِ ما را به زندگی و خانواده و عشق تغییر بدهد.


خرید کتاب اگر بمانم
جستجوی کتاب اگر بمانم در گودریدز

معرفی کتاب اگر بمانم از نگاه کاربران
این کتاب از همه اشتباه شروع می شود. در اولین پاراگراف، میا (MC) یک طوفان برف اورگان را با افرادی که در کشورهایی با بارش برف واقعی زندگی می کنند، توصیف می کند. من به نویسندگان بیوگرافی تلنگر شدم: بروکلین، نیویورک. من این تنظیمات را باور نمی کردم میا دوست پسر راک خود را به عنوان پوشیدن @ jeans @ pegged @ اشاره می کند، نه لاغر اما محکم، مانند من خجالت می کشم تا اعتراف کنم که در هجده سالگی پوشانده شده است، و تمام باند های اشاره شده، گروه های قدیمی مدرسه هستند. من باور نکردم که فورمن نوجوانان را می برد و کاراکترهایش خجالت می کشند، پشت سر هم، و بدتر از همه، خجالت می کشند. این همه در ده صفحه اول بود. من تقریبا کتاب را به سمت راست بسته و کتاب خواندن را بستم. خوشحالم که نمیدانستم. در حالی که هنوز بیش از حد فورمن در کتاب وجود دارد - او با ارجاع به گروه های قدیمی و اصالت و عضله ای دوست پسر دوست Mias، گروه آدم، به عنوان @ talk صحبت می کند، @ و او با استفاده مجدد و مجددا استفاده می کند - او هنوز من را برنده می کند میا نوشتن دختران نوجوان سخت است. خط مشی بین نجوا و ناامنی سالهای نوجوانی وجود دارد و فورمن هرگز نابود نمی شود. من واقعا مایا و دوست پسر او را دوست داشتم، آدم. و مهمترین افراد به میا والدین او هستند که Forman به افراد بسیار واقعی چسبیده است. حتی اعتراف می کنم که گریه کردم، که برای من کمیاب است. من مفهوم کتاب را دوست داشتم. میا در حادثه شدید است و در طول زندگی خود از بدنش مراقبت می کند. پرستاران و بازدید کنندگان خود را انتخاب خود را انتخاب کنید که آیا اقامت یا رفتن و یا درخواست دلیل خود را برای او اقامت و یا اجازه او را به تصویب. آن را آسان برای قرار دادن خود در محل میاس و تعجب آنچه در زندگی شما مهم است و از خود بپرسید که آیا شما می ماند.

مشاهده لینک اصلی
â € œand این فقط آن، آیا آن نیست؟ چطوری ما موفق به از دست دادن زندگی می کنیم. از آنجا که عشق، هرگز نمی میرد، هرگز از بین نمی رود، هرگز از بین نمی رود، تا زمانی که شما به آن چسبیده ای. »وقتی این کتاب را شروع کردم، مطمئن نبودم که آیا آن را دوست دارم یا نه، زیرا کتاب هایی که دوست داشتم بسیار کم است اینها به سرعت در حال پیشرفت هستند، اما من قطعا این یکی را دوست داشتم. این کتاب کوتاه و ارزشمند است. داستان بسیار ساده است، اما بسیار احساسی و بسیار دست و پا گیر است. این کتاب درباره میا و تصمیم وی است که آیا باقی می ماند یا خیر. ..من مطمئن نبودم که او چه باید بکند، چون یک حادثه کل زندگی اش را تغییر داد و حالا او همه چیز را در اطراف او می بیند اما نمی تواند چیزی را احساس کند، او می تواند در اطراف مردم راه برود و هیچکس متوجهش نمی شود. واقعا دوستش داشتم که چگونه داستان روایت می شود، تقریبا نیمی از داستان شامل فریبندگی زندگی میوز است. همه کاراکترها بسیار عالی بودند؛ پدر و مادر مایاس پدر، تدی، آدم، کیم و بسیاری دیگر. هرگز فکر نکردم که چنین داستان ساده ای می تواند خیلی شگفت انگیز باشد؛ من فکر می کردم که آن را افسرده می شود؛ زیرا این داستان به مرگ شخصیتها مربوط می شود و بدون تردید احساسات زیادی وجود دارد لحظه های من، اما داستان احساس بسیار مناسبی برای من است. من این کتاب را دوست داشتم، و من قطعا می خواهم خواندن عاقبت.

مشاهده لینک اصلی
زندگی یا نه این سوال است ... زمانی که کسانی که زندگی روزمره خود را تحت همان سقف ناپدید می شوند بدون هشدار، بخشی از ما است که فرار می کند ... اگر ما با شناسایی با این ناپاکی، ما را به سستی می اندازیم در وضعیت زندگی معلق یا همه ی اینها توسط جریان رنج مضطرب شد؟ پس در مورد رویاها که قبلا ما را نقل مکان کرده اند چه؟ خواسته ها آرزوها ... هیچ کدام از این ها مردد! آنها فقط از تمرکز وجود ما گرفته شده بودند. ضروری است که آنها را بازیابی کنیم! آنها کلید نجات ما هستند! دنیایی درونی برای کشف وجود دارد؛ آنچه در آن زمان بارها نادیده گرفته شد، در حال حاضر کل است. برای این دنیا که هستی ما تمام فضا را برای رشد به ارمغان آورده است ... بنابراین ما تنها می توانیم زندگی کنیم! ؛) \"اگر من بمانم\"، ما یک استراتژی برای غلبه بر مراحل درد آرام می گیریم که در سخت ترین موارد از دست رفته حل می شود. یک خواندن آموزنده و بسیار توصیه می شود ¡آه !!!

مشاهده لینک اصلی
â € œI نمی دانم دقیقا چه اتفاقی افتاده است، و برای اولین بار، من حتی مراقبت نیست. من باید مراقب باشم من هم نباید سعی کنم. مرگ آسان است. سخت است زندگی کنی\nدر صورتی که من باشم، داستان بسیار خوبی را می یابیم. اگر چه این غم انگیز است و جزئیاتی که شخصیت ما به ما تحمیل می کند یک توده در گلو است، من فکر می کنم این یک خواندن خیلی خوب است. میا یک دختر 17 ساله است، یک بازیگر با استعداد (اگر چه او چنین فکر نمی کند) که پس از اینکه در یک تصادف اتومبیل بود، او در کما قرار دارد. مشکل اصلی این است که اگر او، دانستن اینکه تمام خانواده اش مرده است، برای ماندن مبارزه می کند، اگر فکر می کند ارزشش را دارد تا زندگی خود را ادامه دهد. به همین دلیل است که از طریق فلسفه ها و شرایط گذشته او به ما می گوید که چگونه زندگی اش در طول تمام این سال ها و دلایل اینکه چرا باید و نباید با افرادی که می خواهند او زنده بمانند متوقف شود. نظر بدهید که این کتاب به من یادآوری «شروع پس از آن» و به همین دلیل من از این کتاب بیشتر متنفر است. من از آن متنفر هستم، از آن جهت که می خواهم به شبیه سازی توسعه تاریخ بپردازم، اگر آن را بپذیرم، از آن بیزارم. منظورم این است که می دانم کتاب های بسیاری وجود دارند که راه های مشابهی برای گفتن داستان دارند، اما قسم می خورم که «آغاز بعد» نسخه ضعیف من است. (من از روایت و @ problematic @ از شخصیت صحبت نمی کنم داستان کامل). به هر حال، بازگشت به کتاب ... من داستان را خیلی دوست داشتم. این داستان بسیار ساده، واقعی و غم انگیز است. بله، غم انگیز است، اما این یک داستان است که برای خواندن زیبا است، زیبایی دارد و می تواند شاهد باشد. موقعیت های گذشته که برای ما ارائه می شود، سرگرم کننده هستند و داستان در هر زمان سنگین نمی شود (به عنوان مثال در ابتدای پس از آن اتفاق افتاده است). شخصیت ما به ما سوالات متفاوتی ارائه می دهد که وضعیت را از مرگ پدر و مادرش به مشکلات او (به عنوان مثال) در رابطه با دوست پسرش پیچیده می کند. این مسئله بر روی یک مشکل خاص تمرکز نمی کند و همچنین نمی گذارد که اگر تصمیم بگیرد که زندگی کند و یا زمانی که از خواب بیدار شود، تنها می شود. تنها چیزی که نگران آن است افرادی هستند که در اتاق انتظار بیمارستان هستند. در 1 نفر توسط مای می گوید و این واقعا یک روایت بسیار ساده است. هر فصل به صورت برنامه ریزی می شود. من این جزئیات را دوست داشتم که ساعت ها از زمان ورود به بیمارستان گذشت و هم زمان در مورد مسائل گذشته و هم امور فعلی او به ما اطلاع دادند. در تمام فصل ها او داستان های مختلفی از زندگی اش، موسیقی، دوست و دوست پسرش را به ما می گوید. شخصیت ها همه زیبایی و واقعی هستند. هر کدام با مشکلات، تم ها و چیزهای آن است. حقیقت این است که هر یک بخشی از این داستان را می گیرد. من به دو نفر از آنها اهمیت می دهم. ما از آدم شروع می کنیم. این ... من نمی توانم درباره او حرف بزنم. ما او را نمی دانیم، اما کمی که می دانیم این است که او بدون شک میا را دوست دارد. در ابتدا فکر می کردم او دچار مشکلی بود اما اشتباه کردم ولی من خجالت کشیدم. رابطه ای که میا و آدام در یک زمان بسیار عجیب و غریب اما زیبا هستند. آنها بسیار شبیه به نظر می رسند اما در عین حال هیچ چیز. شاید هم اکنون زمان هم نیست، شاید به نظر می رسد که آنها خوب نیستند، اما آنچه می دانیم این است که آنها باید با هم باشند. من فکر می کنم که غم انگیز ترین لحظات این داستان زمانی بود که میا آدم را در بیمارستان معرفی کرد. کیم بهترین دوست بی قید و شرط با شخصیت برجسته. من فکر می کنم صحنه هایی با کیم درد در قلب بود. من واقعا این دختر را دوست دارم من عاشق دوستی هستم که اگر داشته باشم، یک داستان ساده است اما پر از بدبختی است. یک داستان که می خواهد خواندن را ادامه دهید تا بدانید که چه اتفاقی برای این دختر اتفاق خواهد افتاد و نمی داند آیا باید دست هایش را پایین بیاورد یا به عزیزانش گوش بدهد تا بتوانند ادامه دهند. زیبا

مشاهده لینک اصلی
من عصبانی شدم من پاره شدم چندین بار. این چه چیزی است؟ من یک ولکان هستم! من دلم برات تنگ شده! من قوی هستم ظاهرا نه من یک ظرف غذا هستم من تیری هستم. این یک کتاب خوب دیوانه و زیبایی و دلهره آور آن است. من فقط آن را توصیه، احتمالا، یک هزار درصد. من به طور جدی انجام می دهم نه گریه کردن. زمانی که من خواندن هرگز! و، بله، هیچ اشکی فرار کرد، اما من نزدیک به شکستن بودم. نوشتن با شکوه و قابل ملاحظه است و من احساس می کنم در تمام طول داستان درگیر است. (من نیز به آن گوش دادم. من دوست داشتم که چگونه بین فصل ها بیت های بازی های سلولی وجود داشته باشد.) من خیلی با مای آشنایی داشتم. گاهی اوقات ... غافلگیر شد. میا ویلیو را بازی می کند (بنابراین من) و مردم اغلب نظر می دهند که برای آن خیلی کوچک هستند (و آنها نیز به من می گویند) و میا آرام است و سری و محبوبی (moi) و میا یک پسر دوست داشتنی به طرز شایان ستایش به نام آدم (خوب، اینجا شباهت ها متوقف می شود) نوشتن یک کتاب در مورد موسیقی بسیار سخت است. اما نویسنده آن را از بین برد. او باعث شد من موسیقی را در این 200 صفحه ای احساس کنم. من نمی خواستم کتاب را متوقف کنم من مایا را دوست داشتم و من برای دردش گریه کردم و فهمش را فهمیدم. و جالب است میا خانواده فوق العاده خنده دار EVER است. پدر و مادرش عالی بودند. Theyre rockers بازنشسته و freakishly سرد. آنها به پدر و مادر YA تبدیل نشدند که در پس زمینه به سر می بردند ... آنها در زندگی بچه های خود دخالتی داشتند، با بچه هایشان دوست بودند، آنها گوش می دادند، مشاوره می دادند و به طعنه می گفتند. بهترین BEST PARENTS EVER.The چیزی که با کتاب هایی که با BANG مانند این شروع می شود (بدیهی است که تصادف ماشین مرگبار) ... شما باید برای مراقبت از کسی که به خاطر احساس کتاب. من مراقبت کردم من یک کل لعنتی دارم. پریدن به جلو و عقب بین گذشته و حال نشان داد که قطعه ای از زندگی مایاس ... من پدر و مادرم را به من نشان داد. این به من دینامیک نشان داد. این باعث شد که من از چند صفحه اول به خاطر مرگ آنها آسیب برسانم. خوب است که نوشتن، خوب، خوب، اما لحظه ای که تنها لحظه لحظه ی من برای گفتن نسبت به نمایش بود. با تمام فواصل عقب آن بسیار غیر معمول بود برای هر چیزی که در نهایت به عنوان یک صحنه واقعی است. این همه @ این اتفاق افتاد و سپس این و این @ ... که معمولا از من متنفرم، اما من حتی در این مورد نیز مراقبت نمی کنم. من کتاب را خیلی دوست دارم صدای Mias عالی بود، بنابراین من می توانم هر مقدار monologues توسط او خواندن ... اما من آرزو صحنه های بیشتری وجود دارد. و میا و آدم؟ من یک کشتی بگیرم من این را می شناختم آنها خیلی واقعی هستند. از ناخوشایند اولیه به بحث در مورد اینکه فقط صرفا در عشق با یکدیگر هستند. و در عشق با موسیقی. من آنها را با هر یک از دیگران و موسیقی مواجه می کنم. من این کتاب را دوست داشتم، مانند خیلی (در مورد آن سخت بود). موسیقی سلولز؟ غم غم و اندوه قلب آره. من دارم. (من هنوز این فیلم را دیده ام، اما آن را در لیست کارهایم قرار داده ام.)

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب اگر بمانم


 کتاب آداب دانشمندی
 کتاب تروترو یه نقاشه نمی دونه چی بکشه
 کتاب تروترو با گل ها هدیه می دن به نانا
 کتاب تروترو گل درست کن برای نانا پست کن
 کتاب تروترو می خنده نانا شده پرنده
 کتاب ترو، تو چی گم کردی که دنبالش می گردی